روش های پیدا کردن خواستگار (طنز)

 

)روش جزوه ای(مخصوص دانشجویان):

 

در این روش شما در راه پله دانشگاه کمین کرده و مقداری برگه دستتون میگیرید و سوژه مورد نظر رو مد نظر گرفته,در این هنگام برخورد شدیدی با طرف کرده و برگه ها پخش زمین میشود و شادوماد خم میشه برگه ها رو جمع کنه و ی دل نه صد دل زیرچشی عاشق شما میشه
شانس های ازدواج : دکترx, مهندس y, من و....(کمترین احتمال)

2)روش اشرف خانومی:

 

در این روش شما به همراه اشرف خانوم و دوستان دم در نشسته و سبزی پاک میکنید, کلم خورد کرده و سرکه اضافه میکنید,پس از چند روز آنها شما را عروس گلم صدا کرده و صاحب خواستگار میشوید.
شانسهای ازدواج: رضا کچل, اکبر قصاب, علی مکانیک, موری عقرب, بهزاد کلاغ من و....

3)روش پلاستیکی:

 

در این روش شما برای خرید میوه و سبزی به بیرون رفته و کلی پلاستیک در دست خود هنگام برگشت دارید, در این هنگام یهو یکی میگه آبجی بذار کمکت کنم و ی دل نه صد دل از سر تا ته کوچه عاشقتون میشه
شانسهای ازدواج: فردین, بهروز وثوق, داداش کایکو, ملوان زبل, من و...

4)روش جاده ای:

 

در این روش لاستیک ماشین خود را پنچر کرده و کنار جاده ایستاده تا فرد مورد نظر پیداش شه بیاد کمکتون,اگه ازطرف خوشتون نیومد با اخم میگید مرسی شوهرم الان میاد عوض میکنه و یارو میره,اگ از طرف خوشتون اومد ی کلمه میگید:آخه لباستون کثیف میشه.طرف ی دل نه صد دل با این ی کلمه عاشقتون میشه.
شانسهای ازدواج: در این روش شما با چهره های مختلف امکان روبرو شدن دارید اما نترسید, از قبیل:اکبر دماغ, چنگیز سیبیل, وحید گوجه, علی بربری, حسن خوشگله, سعید خیار, مجید کله, ممد گلخار, داود مایتابه, من و....

5)روش شماره ای:

 

در این روش شما در خیابون به پسرها آمار داده و شماره میگیرید,که من این روش رو توصیه نمی کنم
شانسهای ازدواج: مجید کله, محسن پپه, حمید خیارشور, رضا کره, کریم ببعی, مهران ببو, ناصر کلم و من و.....

6)روش کوهی:

 

در این روش شما به کوه رفته و بلند فریاد زده "من شیرینم" کجایی پس؟
شانسهای ازدواج: فرهاد تیشه باز (که جدیدا معتاد شده بهش میگن فرهاد شیشه باز)! خسرو پرویزززززز (که الان آدم شده فامیلیشو گذاشته پرویز اما ما قبلا تو محل خسرو مگس صداش میکردیم), من و...

7)روش اینترنتی:

 

در این روش شما باید به خواستگاری این اشخاص بروید
شانسهای ازدواج: دوست خوبم گوگل گوگولی(بچه گوگوش و بروسلی), استاد خوبم یاهو یابوزاده, من و....

8)روش سوسی(سوسولی):

 

در این روش شما مانتو مشکی, شال صورتی, کفش صورتی, لاک صورتی و...باید استفاده کنید.
شانسهای ازدواج: مانی پنکیک, ساسی چش قشنگ, امیر خط چش, کامی فر مژه, سامی نمکی, پلنگ صورتی, من و...

9)روش شگفت انگیز:

 

در این روش شما از شارژ شگفت انگیز ایرانسل استفاده کرده و در قرعه کشی ایرانسل برنده یک دستگاه پورشه میشوید و صاحب میلیونها خواستگار می شوید !
شانسهای ازدواج:هرکی که فکرشو کنی به جز من!چون تا الان اگه قرار بود زنم بشی تو 8تای قبلی شده بودی نه الان که ماشین داری, لیاقت منو نداری !



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ پنج شنبه 14 آذر 1392 ] [ 12:1 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

مصائب زن بود‌‌ن

ذكر مصيبت: چشم و همچشمي

مردها از مدت ها پيش با زيركي هرچه تمام تر، طي يك ضدحمله قوي، صفت چشم و همچشمي را به زنان نسبت داده و خيال خودشان را راحت كرده اند كه هرگاه همسرشان از آنها تقاضايي داشت كه برآوردنش از توانشان خارج بود، با متهم كردن  او به آن صفت، مشت محكمي بر دهانش زده و ساكتش مي كنند.

واقعيت اين است كه زن ها نيز موقع تقاضا كردن از شوهر خود، به يك نكته اساسي دقت نمي كنند و آن اين كه اگر قرار بود شوهر آنها هم مثل شوهر «مليسا خانم»، قدرت خريد جواهر و ماشين شاسي بلند و سينماي خانگي را داشته باشد، آن گاه هرآينه مي رفت با يكي مثل مليسا خانم ازدواج مي كرد، نه آنها!

از قديم گفته اند: يك زن چيزي به جز شوهر نمي خواهد، اما وقتي به او رسيد، همه چيز مي خواهد!

چشم و همچشمي يكي از آسيب هاي اجتماعي زندگي ماشيني امروز است كه باعث مي شود روز به روز تجمل گرايي و ظاهربيني بيشتر شود و آدم ها بر اساس داشته هاي ماديشان قضاوت شوند، هرچند من خانمي را مي شناسم كه مي گفت يكي از خواستگارهايش از غرغرهاي او خوشش مي آمد و مي گفت اين غرغرها، موتور محرك من براي داشتن زندگي بهتر مي شود. شما غر بزن من پيشرفت كنم!

آن خانم غافل از اين بود كه او غر مي زند، شوهر احتمالي اش پيشرفت مي كند، بعد غرها پيشرفت مي كند، شوهر احتمالي اش غر مي زند و در نهايت مي رود سراغ يك زن ديگر كه غر نزند، به وي‍ژه آن كه در نتيجه غرهاي همسر اول، موقعيت بهتري هم پيدا كرده و به دنبال آن مي تواند زن بهتري هم پيدا كند.

مي گويند هر مردي موفقيت خود را مديون همسر اولش است و همسر دومش را مديون موفقيتش!

پس بهتر است كه خانم هاي عزيز در راستاي بروز صفت زنانه چشم و همچشمي تا جايي پيش بروند كه بتوانند عوارضش را هم تحمل كنند.

شعر مرتبط:

زنم هر چيز را مي ديد مي خواست

برايش مي خريدم بي كم و كاست

زن دوم گرفتم، بعد گفتم

كه من هم مثل تو! ديدم، دلم خواست!

 برگرفته از سایت :طنز های ارمغان زمان فشمی



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ پنج شنبه 14 آذر 1392 ] [ 11:38 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

چند راه کار برای افزایش جمعیت

1-یارانه را فقط به سر پرست خانواده ای  بدهند که حد اقل پنج بچه داشته باشد و یارانه ی خانواده های کم جمعیت حذف شود.

2-به جای برگزاری جشنواره  کار آفرین نمونه، کشاورز نمونه ، صنعتگرنمونه و .... ،فقط جشنواره  ی پدر و مادر نمونه برگزار کنند و به پدرها و مادرانی که بالای ده فرزند دارند، تندیس نوزاد بلورین و مدال شجاعت  و لیاقت بدهند .

3- طی یک بخشنامه ،صاحبخانه هارا ملزم کنند که خانه هایشان رافقط به خانواده های پر جمعیت اجاره دهند درغیر این صورت از آن ها مالیات سنگینی بگیرند.

4- پیر مردها و پیرزن ها را به کشور های دیگر صادر کنند وبه جای  آن ها  بچه وارد کنند. یا در آن جا به شیوه ی چنج ، مثلا یک سالمند هفتاد ساله را با ده بچه ی هفت ساله عوض کنند.

5-دانشجویانی را  که در سال اول به ازدواج دانشجویی تن در ندهند و بعد از سه سال  صاحب سه بچه نشنوند، ستاره دار کرده ، اخراج کنند.

6-پست و مقام های بالا  و نان و آب دار فقط به کارمندانی تعلق بگیرد که حد اقل 6 فرزند داشته باشند.

7-تا جمله ی" فعلا می خوام درس بخونم" سر زبان دختر خانم هاست ، فعلا هفته ای دو کشتی عروس از چین و ماچین وارد کنند تا کار زاد و ولد لنگ نماند.

8-گشت ارشاد را ملزم کنند که جلوی زن و شوهر هایی را که بچه در بغل ندارند بگیرد و در ازای  اخذ وثیقه  آن ها را متعهد سازد که در اسرع وقت بچه دار بشوند.

9- به پدران و مادران اجازه دهند که با زاد و ولد  هر بچه ، یک خودروی مدل بالا بدون عوارض کمرکی وارد کشور کرده، آن را در بازار آزاد بفروشند.

10-به ازای تولید هر بچه ،یک دهم از بدهی بدهکاران مالیاتی را ببخشند.

11- درِ هر خانه ای  راکه ا ز آن صدای بچه نیاید، تیغه کنند  و تا وقتی صدای  بچه از آن شنیده نشود  تیغه را بر ندارند .

12-استخدام در شرکت ها و سازمان های دولتی منوط به این باشد که شخص متقاضی کار دارای هفت خواهر یا برادر باشد.

13-تک فرزندی ،جرم محسوب شود و افرادی را که مرتکب این چنین جرمی می شوند، پوستش  را پر از کاه کرده از دروازه ی شهرآویزان کنند تا درس عبرت دیگران شوند.

14- چون ساکنان اطراف خطوط راه آهن (به علت سر و صداهای شبانه)   نسبت به دیگران فرزند بیشتری دارند ، توصیه می شود که از داخل هر کوچه  یک خط راه آهن عبور کند .

 

سراینده : مصطفی مشایخی



موضوعات مرتبط: اجتماعیاشعارطنزمحض خنده
[ چهار شنبه 13 آذر 1392 ] [ 4:28 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

توافق هسته ای

 

با توافق تلخ ، شیرین می شود

چهره ها با خنده تزیین می شود

سفره ها با قرمه سبزی ،آبگوشت

یا چلو ماهیچه رنگین می شود

مرغ بر می گردد از راهی  که رفت

سوپ ، شنسل یا که ته چین می شود

بعد ازاین یخچا ل ها  با موز و سیب

یا که آناناس آذین می شود

رفت و آمد با فک و فامیل ها

 باز هم یک کار روتین می شود

هر که لاغر شد در این  تحریم ها

چاقی اش  مِن بعد تضمین  می شود

این تورم تا سه در صد می رسد

 سمت و سویش روبه پایین می شود

آنقدر پایین که مایحتاج ما

با همین یارانه تامین می شود

هر کسی بسیار راحت  صاحب

خانه ای دلخواه و  ماشین می شود

محتکر از غصه  بر سر می زند

کله اش خونین و مالین می شود

کی کسی تا یک هویجی می خرد

زرت او قمصور و مسکین می شود؟

عاشقی از درد بی پولی کجا

راهی دارالمجانین می شود

هر کسی راحت به عشقش می رسد

ازدواج آسان تر از این می شود

این یکی داماد دایی  جاسم و

آن عروس عمه پروین می شود

من که خیلی آن چنان حالیم نیست

رادیو می گفت هم چین می شود

 

 

سراینده : مصطفی مشایخی



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ چهار شنبه 13 آذر 1392 ] [ 4:19 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

محض خنده

   ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻱ یک نفر ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ پیشنماز شهرشون ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺯﻧﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﻤﯿﺨﻮﻧﻪ ، ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ؟؟؟؟
پیشنماز: ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻓﻀﻴﻠﺖﻫﺎﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ، ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﻭﯼ ﺭﻭﺡ ﺁﺩﻡ ﺗﺎﺛﻴﺮ
ﻣﺜﺒﺖ ﺩﺍﺭﻩ .
+ﮔﻔﺘﻢ، ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ، ﻭﻟﻲ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ .
پیشنماز : ﻭﻋﺪﻩﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎﻱ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ
ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺷﻪ.
+ﮔﻔﺘﻢ! ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺍﻏﺮﺍﻕ ﻛﺮﺩﻡ . ﻭﻟﻲ ﺑﻲﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
پیشنماز : ﺍﺯ ﻫﻮﻝ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺟﻬﻨﻢ ﻭ ﺳﺨﺘﻴﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺨﻮﻧﺪﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ.
+ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
پیشنماز (ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴت) : ﺁﺧﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﭼﯿﻪ !؟
+ﻫﻴﭽﻲ، ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﻥ ﺗﺎ ﻣﻨﻢ ﺑﺨﻮﻧﻢ !!!!

*********************************



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ چهار شنبه 29 آبان 1392 ] [ 4:51 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

اعتراف های خنده دار

اعتراف می کنم معلم دوم دبستانمون می گفت: املاها رو خودتون بنویسید چون من با دوربین مخفی می بینم کی به حرفام گوش می ده...
از اون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام که امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کدوم وسیله ها دست زد؟ بیشتر هم به دریچه کولر شک داشتم!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::
 
اعتراف میکنم موقعی که بچه بودم ، کارتون فوتبالیستها رو نشون میداد،منم که بدون استثنا عاشق تک تک پسرای تو کارتون بودم ، میرفتم لباسمو عوض میکردم ،یه لباس خوشگل و شیک میپوشیدم، که وقتی تو دوربین نگاه میکنن،منو ببینن عاشقم بشن!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::
 
اعتراف می کنم دوم دبیرستان که بودم بعد از پیدا کردن کارت واکسیناسیون پسر همسایمون که برای روز قبل بود زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان...؟17 ساله؟نام پدر....؟هستید؟
دیروز واکسن سرخک،سرخجه زدید؟
با تعجب گفت : بله!
آقا منم گفتم : "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید تحت مراقبت باشید مثل حمله های قلبی یا تنفسی"!
طرف از ترس از حال رفت و نیم ساعت بعدش با آمبولانس بردنش بیمارستان...
هنوزم عذاب وجدان دارم!!!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اون زمونا که از این نوشابه شیشه ای ها بود یه روز خواستم یه شیشه که اضافه اومده بود رو بذارم تو در یخچال دیدم بلنده و جا نمیشه.
درش آوردم یکمش رو خوردم دوباره گذاشتم، در کمال تعجب دیدم نه، بازم جا نمیشه!:|

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم دفعه اول که یه بز رو از نزدیک دیدم ، از ترس بهش سلام کردم و بعد فرار کردم!!!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم یه بار اتو کشیدن موهام یک ساعت طول کشید ، چون موهام بلند بودش ، بعد از کلی کیف کردن و احساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتوی مو اصلاً توی برق نیست :(

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم موقعی که بچه بودم می خواستم برم دستشویی تلویزیون رو خاموش میکردم تا کارتون تموم نشه و بعدش که میومدم گریه میکردم به مامانم میگفتم کاره تو بود روشن کردی کارتون تموم شد!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم یکی از معضلات دوران بچگیم این بود که چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتونی که اشکاشون به دو طرف پرت می شد گریه کنم!کلی تلاش می کردم مثل اونا باشم موقع گریه کردن مثلا سرمو بالا بگیرم دهنمو باز کنم یا چشامو تنگ کنم که بازم جواب نمی داد

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم کوچیک که بودم تو سالن خونمون وقتی کسی نبود عینهو دیوونه ها شروع می کردم به رقصیدن... بعد یهویی یادم میومد که خدا داره نگاه می کنه! خجالت می کشیدم می رفتم یه گوشه می نشستم!

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف میکنم که بچه بودم دوست داشتم دندون پزشک بشم، یه بار تو بازی بزور خواهرمو خوابوندم و دندون لقشو با نخ کندم

:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با داداشم توپ پلاستیکی رو که به زور واسم خریده بودن پاره کردیم ببینیم توش چه شکلیه &&&
 
:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 اعتراف می کنم تا راهنمایی به سبقت میگفتم سرقت 
اول راهنمایی که رفتم تازه فهمیدم این دوتا باهم فرق دارن 
 
:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 اعتراف می کنم با دوستم رفته بودیم رستوران که یه پسری که تازه غذاشو سفارش داده بود یک گاز از ساندویچش خورد رفت
من دوستم یه نگاهی به هم کردیم وحمله کردیم به غذای طرف در حال بلعیدن بودیم که آقا برگشت
نگو رفته موبایلشو بیرون جواب بده
دوباره یک نگاهی به هم کردیم و الفرار

 :::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

فکر نکنم به اعتراف نیاز داشته باشم چون هر چی میشد مینداختن گردن من چه اعتراف می کردیم چه نمی کردیم تقصیر من بود ا 
 
:::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 اعتراف میکنم بعد از سه سال برای اولین بار به آبی و قرمزه روی شیر دستشویی دانشگاه اعتماد کردم
با اینکه ۳ ساعت گذشته اما هنوز خیلی پشیمونم

 :::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

اعتراف می کنم سال دوم دانشگاه بودم یه بار خیلی کلاسم دیر شده بود کرایه رو زودتر دادم به راننده بقیه ی پولی که بهم داد پاره بود
همزمان می خواستم بگم این پوله پاره ست عوضش کنید هم می خواستم بگم سر ورزنده پیاده میشم گفتم :
آقا ببخشید لطفن سر ورزنده منو پاره کنید

 :::::::::::اعتراف های خنده دار::::::::::::

 اعتراف می کنم اول دبستان که بودم زنگ تفریح که میشد از ترس اینکه آخر زنگ تفریح نتونم صفو پیدا کنم یکی از هم کلاسیامو نشون می کردم تا آخر زنگ تعقیبش می کردم که صفو پیدا کنم

 :::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 اعتراف می کنم وقتی از خیابون رد میشم اسم تابلو مغازه هارو می خونم اگه تو ماشینم باشم
سعی میکنم همرو بخونم اگه نشه یه جورایی وجدان درد میگیرم اَصَن یه وضعی!!!
این عادتو از بچگی دارم چون معلم کلاس اول دبستانمون گفته بود تابلوی مغازه هارو تیتر روزنامه هارو بخونین تا روخونیتون قوی بشه دیگه این مونده تو سرم

 :::::::::::اعتراف های خنده دار:::::::::::::

 اعتراف میکنم چند ماه پیش تو شرکت بودم سر کارام یوهو مدیر عامل از تو اتاق خودش گفت: امیــــــــــــــــــر جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با امیر دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم

 



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ یک شنبه 13 مرداد 1392 ] [ 12:51 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

كليددار اعظم!

 


در اولين نشست خبري دكتر حسن روحاني،‌ خبرنگاري از ايشان پرسيد:‌آيا شما قصد درو كردن مديران دولت دهم را داريد؟ ايشان با اشاره به نماد تدبير و اميد يا همان كليد معروفش، گفت: من كليد دارم،‌ نه داس!

اگر ايشان كليد دارد و قفل ها را با آن باز مي كند، ما هم قلم داريم و طنز مي نويسيم، پس اميدواريم شوخي هاي ما را همين اول كاري به دل نگيرند، چون مي خواهيم با توجه به ديالوگ ايشان، پيش بيني كنيم كه رييس جمهور آينده در پاسخ به سوالات مردم چه چيزهاي ديگري ممكن است بگويد.

 

مردم- قرار است تورم را مهار كنيد؟

رييس جمهور- من كليد دارم، نه طناب!

*

مردم- قرار است آمار اشتغال و ازدواج را بالا ببريد؟

رييس جمهور- من كليد دارم، نه آسانسور!

*

مردم- قرار است ريشه فقر را در كشور بخشكانيد؟

رييس جمهور- من كليد دارم، نه سشوار!

*

مردم- گفته بوديد قرار است تحريم ها را محو كنيد؟

رييس جمهور- من كليد دارم، نه پاك كن!

*

مردم- كي مي توانيد مشكلات را حل كنيد؟

رييس جمهور- من كليد دارم، نه قاشق چايخوري!

*

مردم- قصد داريد توليد كننده هاي برتر را تشويق كنيد؟

رييس جمهور- من كليد دارم، نه بوق و شيپور!

*

مردم- پس حتما قرار است در بازارهاي دنيا را به روي ايران باز كنيد؟

رييس جمهور- خوب... راستش... من كليد دارم، نه شاه كليد!

*

ترانه مرتبط:

دل من قفل شده و معطل يك كليده

يكي اونو دزديد و رفت بگو بينم اونو كي ديده؟!

 

شعر مرتبط:

شعار من كه تدبير و اميد است

نمادش هم كه مي داني، كليد است!

اگرچه رنگ تبليغم بنفش است

به لطف حق، بنفشم روسپيد است!



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ پنج شنبه 6 تير 1392 ] [ 11:48 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز

 شخص  صاحب منصبی  یک روز می فرمود که

آش جو با ماهی و میگو چه فرقی می کند؟

چون که راحت می توان با لقمه نانی سیر شد

بربری با شنسل تیهو چه فرقی می کند؟

پای مرغی را اگر در سفره دیدی شاد باش

هی نگو جاهای دیگه ش کو؟ چه فرقی می کند؟!

********

میوه با هر شکل و هر طعمی که دارد میوه است

یک خیار گنده با هولو(!) چه فرقی می کند؟

چون خرید موز و آناناس و کیوی مشکل است

حال کن با شلغم و کاهو چه فرقی می کند؟

ذرت بو داده چیزی کمتر از آجیل نیست

مزه اش با پسته یا گردو چه فرقی می کند؟

زندگی  را سخت می گیری چرا ای نازنین

زیر پایت فرش یا زیلو چه فرقی می کند؟

چون به هر شکلی تو را تا مقصدت خواهد رساند

بنز با خر، پورشه با یابو چه فرقی می کند؟

********************

هرکه بامش بیش، خرج ایزوگامش بیشتر

خانه ات یک کاخ یا پستو، چه فرقی می کند؟

گردشی در ساحل دریا و رودی  با صفا

یا نشستن بر لب یک جو چه فرقی می کند؟

از قضا این شخص از پست ریاست عزل شد

آن که می گفت آش با میگو چه فرقی می کند

از غم هجران میزش  رفت و درجا سکته کرد

گفتم ای شیرین عسل، کندو، چه فرقی می کند؟!

بیست سالی می شود این میز ومنصب دست توست

مدتی هم دست این یا او چه فرقی می کند؟

سال ها شام و ناهارت مرغ یا ماهیچه بود

مدتی هم میل کن کوکو چه فرقی می کند؟!



موضوعات مرتبط: محض خنده
[ پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392 ] [ 1:23 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

محض خنده

 یک روز یک پشه میره بدنسازی ، جوگیر میشه ، میره دم کارخونه پیف پاف میگه نفس کش بیا بیرون


•••••••••••


به خروس میگن مرغ چندحرف داره: میگه قربونش برم حرف نداره



•••••••••••



میدونی کدوم جونور زودتر از همه زن میگیره ؟ حلزون چون هم خونه داره هم ماشین



•••••••••••



یه خره داشته میرفته چشمش به یه اسب میفته با حسرت میگه!!!! ای کاش تحصیلاتمو ادامه میدادم



•••••••••••



از یه مار میپرسن نظرت راجع به عشق و عاشقی چیه؟ میگه پدر عشق و عاشقی بسوزه….من یک سال به پای دختر همسایه نشستم بعد فهمیدم شلنگ بوده



•••••••••••



خروسه رو دیوار نشسته بود ماشین مرغ فروشی رد میشه میگه اخ جون سرویس دخترا



•••••••••••



روباهی به زاغی گفت : چه دمی ، چه سری ، عجب پایی !

زاغ عصبانی شد و گفت : بی‌تربیت ! خجالت بکش . اون موقع من کلاس اول بودم. حالا شوهر دارم



•••••••••••



چند توله سگ برای باباشون تولد میگیرن روی کیک تولد مینویسن پدر سگ تولدت مبارک



•••••••••••

یه روزسه تا مرغ رو درمدرسه ی مرغ ها می گیرن می برن دفتر. به اولی میگن تو چکار کردی؟ میگه من ادامس خوردم. به دومی میگن تو چکارکردی؟ میگه من شلوغ کردم. به سومی میگن تو چکارکردی؟ میگه من عکس خروس تو جیبم بود



•••••••••••



یه روز یه گنجشکه با یه موتوریه تصادف میکنه  وقتی به هوش میاد می بینه که تو قفسه, به خودش می گه :اههههههههههههه موتوریه مرده!!!

•••••••••••



طرف داشته با خره فوتبال بازی میکرده.بهش میگن چرا با خر بازی میکنی؟ میگه همچینم خر نیست. ۳ به ۱ جلوئه!



•••••••••••



یک مورچه و یک زرافه باهم ازدواج می کنند شب عروسی مورچه گم می شه بعد از یک هفته پیداش می شه بعد زرافه بهش می گه : این همه مدت کجا بودی ؟ مورچه می گه : تو راه بودم که بیام بوست کنم



•••••••••••



به پشه می گن : چرا زمستون پیداتون نیست ؟؟؟ می گه : نه اینکه تابستونا خیلی برخوردتون خوبه



•••••••••••



دو تا جوجه عاشق همدیگه می شن . همش با هم بودن . اما وقتی بزرگ می شن هر دو تا خروس می شن !

* نکته ی اخلاقی : تا وقتی جوجه ای عاشق نشو



•••••••••••



یک روز یه گوسفنده با مامان باباش دعواش میشه میره سر کوچه تاکسی بگیره ، میگه : کشتارگاه ، کشتارگاه



•••••••••••



یک بابایی یه ماهی تو پاکت دستش بوده، رفیقش میبیندش، ازش می‌پرسه: جریان ‌این ماهیه چیه؟

میگه: ‌دارم برای شام می‌برمش خونه. ماهیه میگه: مرسی من شام خوردم، منو ببر سینما!



•••••••••••



تمساحه میره گدایی،‌ میگه:‌ به من بدبختِ مارمولک کمک کنید



•••••••••••



یه سیب زمینی قل میخوره میره تو لونه ی جوجه تیغی جوجه تیغی هم داد میزنه آخ جون داداشی از سربازی برگشته !



•••••••••••



عنکبوته اکس میخوره، قالی می بافه!

•••••••••••

حیواناتی که استاد یوگا هستند !!!



موضوعات مرتبط: محض خنده
[ یک شنبه 21 آبان 1391 ] [ 5:0 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

محض خنده

 


كور ميشي بد بخت..
.
.
.

.
.
.
بيا اينجا بشين با هم نگاه كنيم
خطاب به پشه روي مانيتور

********
یکی دکتــــــر میشه..

یکی مهنــــــدس میشه..
.
.
.
.
.
منــــــم درس عبــــــرت شــــــدم برا بقیــــــه...!!!

********
 
جواد خیابانی یه صفت هایی به کار میبره که سه خط و نیم فقط طول داره!
مثال:

بازیکنِ فصل پیش از این تیم رفته و حالا برگشتۀ این تیم !!!!

********

میگن تو جهنم ترتیب روزا اینجوریه:
شنبه- عصر جمعه - دوشنبه - عصر جمعه - عصر سیزده بدر - 31 شهریور - عصر جمعه :((

********

استقاده از آسانسو در فیلم هاي ایرانی !
.
.
.

.

.
.
یارو باعجله میره سمت آسانسور و فقط دکمشو میزنه بعد از پله ها میره بالا!!!!!!!

********

اگه این ترم مشروط شدم و بابام گفت چرا؟ دستشو میگیرم می برم دانشگاه ردیف آخر میشینیم.
بعد کلیپسای شصت سانتی این دخترا رو نشونش میدم میگم چیزی از رو تخته می بینی؟ تو بودی مشروط نمیشدی؟ از خدا بترس
بعد یه سیگار روشن میکنم با بغض ،مظلوم میرم سمت غروب 

********

انسان = خواب + خوراک + کار + تفریح

الاغ = خواب + خوراک

پس

انسان = الاغ + کار + تفریح

و بنابراین

انسان _ تفریح = الاغ + کار

بعارت دیگر

انسانی که تفریح ندارد = الاغی که فقط کارمیکند!

********

یعنی عربا می‌خوان به هم تیکه بندازن بگن خرس گنده، میگن دب اکبر؟

 

********

حرف زدن با كسى كه منطق حاليش نيست
مثه اينه كه بخواى رو چرتكه ويندوز نصب كنى..

********
 
مامانم میگه آب جوش میریزی بسم ا… بگو! ممکنه بریزی روی بچه جِن! میگم:آخه مادر من! مگه جنها بیکارن بچه شونو بیارن تو ظرفشوییه ما؟ میگه: خب بچه ن دیگه ! شیطونن؛ خودشون میان!!

********
 
تو خونه مون 5 نفریم: 7 تا لیوان پیش اب سرد کن دیدم
قبلنا که 6 تا بود میگفتم اخری مال خرزوخانه 
الان فکرمیکنم خرزو متاهل شده



موضوعات مرتبط: محض خنده
[ پنج شنبه 18 آبان 1391 ] [ 9:17 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

طنز

 

نیم کیلو باش ولی مرد باش !



موضوعات مرتبط: عکساشعارطنزمحض خنده
[ پنج شنبه 18 آبان 1391 ] [ 8:49 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

طنز؛ خـودآموز جامـع خواستـگاری به هم زدن!

روش های بر هم زدن مراسم خواستگاری برای پسران جوان

▪ از فرمول "جوراب های جادویی" استفاده کنید. بگذارید جوراب های تان یک هفته نشسته باقی بماند.

▪ شب ها هم آنها را توی کتانی های ورزشی بچپانید و شب خواستگاری همان ها را بپوشید تا همه خانه بوی باقلی پخته بگیرد!

▪ حتما شام بمانید حتی اگر سکوت سنگین و حرف ها، تمام شد شما همچنان بنشینید و لبخند بزنید و سرتان را تکان بدهید. بالاخره یکی از اعضای خانواده عروس خسته می شود و از جا بر می خیزد و این لحظه همان بزنگاهی است که باید بگویید "راضی به زحمت نیستیم... شام چرا... حالا وقت هست..." این طوری آنها ناچار می شوند به شما تعارف کنند و شما با کمال میل تعارف شان را می پذیرید.

▪ جوری به خواستگاری بروید که انگار قبیله ای به خانه عروس حمله کرده است. همیشه زیاد باشید. قشون کشی کنید. هشت و نه نفر برای خواستگاری، عدد ناچیزی است اصلا نباید روی کمتر از ۱۵ نفر حساب کنید.

▪ در خواستگاری بچه ها را با خود ببرید و برای آنکه شوق تان را به بچه داشتن نشان بدهید با آنها بازی کنید مثلا یک مسابقه وسطی ترتیب بدهید یا گرگم به هوا بازی کنید.

▪ بدلباس باشید یکی از بهترین شیوه های بدلباسی این است که جوراب های تان را روی پاچه شلوارتان بکشید.

▪ به کسی فرصت صحبت کردن ندهید. دائما از محاسن تان حرف بزنید و گاهی رو کنید به اعضای خانواده و تائیدشان را بگیرید. روش دیگر این است که هیچ حرفی مربوط به خودتان نزنید. اما یک لحظه هم دهان تان را بسته نگه ندارید؛ از سیاست، از اقتصاد، از علم، از هوا، از تاریخ و... حرف بزنید حتی می توانید خاطره تعریف کنید.

▪ عروس را با یکی از دخترهای مجرد فامیل مقایسه کنید. مثلا همین که چایی آورد به مادرتان بگویید "شبیه دخترعمه ام نیست؟"

▪ همیشه اسم عروس را اشتباه بگویید مثلا اگر اسمش فرزانه است هر بار با اسمی تازه صدایش کنید! "ببخشید افسانه خانم..."، "راستی ملیسا خانم..."، "شیوا خانم می خواستم بگویم که..." و...

▪ گربه را دم حجله بکشید. وقتی عروس بالقوه، پرسید سهم مشارکت احتمالی تان در کارهای خانه چقدر است ناگهان ابرو در هم بکشید، نیم خیز شوید و صدای تان را بلند کنید و بگویید "شما بپزید من می خورم، شما بشویید و بسابید، من استراحت می کنم و اگر شاغل هستید، حقوق تان را هم بدهید من خرج کنم!"

▪ صدای مهمان ها را ضبط کنید و از همه عکس بگیرید و از جلسه خواستگاری و شروطی که مطرح می شود، یادداشت بردارید و دست آخر، برای اینکه خانواده عروس در آینده شرط ها را تغییر ندهند بگویید پای برگه را امضا کنند و برای اینکه صداهای ضبط شده شان را هم بشناسید بگویید هر نفر یکبار نام و سنش را اعلام کند.

▪ کفش هایتان را لنگه به لنگه بپوشید تا ثابت کنید دست و پا چلفتی هستید و نمیشود روی شما برای زندگی مشترک حساب کرد.

▪ تا آنجا که می توانید بخورید. توی این گرانی، شاید تا سال ها وسعتان نرسد خیلی از میوه ها را بخورید.

▪ از فن "در گوشی فامیلی" استفاده کنید. در این فن، شما و خانواده تان باید طوری وانمود کنید که انگار با خانواده عروس قهرید پس فقط بین خودتان درگوشی حرف بزنید و اعضای خانواده عروس را توی بحث های تان راه ندهید.

▪ دائما با تلفن همراه تان پیامک بزنید و اگر کسی زنگ زد پاسخ بدهید و بلند بلند با او خوش و بش کنید.

▪ حتما، حتما، حتما، گل میخک بگیرید و بی خیال گل رز قرمز شوید و خودتان با برگ کاج تزئینش کنید و با نخ جعبه شیرینی ببندیدش.




موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده

ادامه مطلب
[ شنبه 13 آبان 1391 ] [ 11:4 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

آنکس که بداند و بداند که بداند(محض خنده)

 آنکس که بداند و بداند که بداند اسب خرد از گنبد گردون بجهاند

آنکس که بداند و نداند که بداند بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند 
آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند

درکشورما وضع چنین است بدانید:

آنکس که بداند و بداند که بداند باید برود غازبه کنجی بچراند
آنکس که بداند و نداند که بداند بهتر برود خویش به گوری بتپاند
آنکس که نداند و بداند که نداند با پارتی وبا پول خر خویش براند
آنکس که نداند و نداند که نداند برپست ریاست ابدالدهر بماند

 



موضوعات مرتبط: محض خنده
[ یک شنبه 12 شهريور 1391 ] [ 1:2 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز /دزدی

                                                                

 1265.jpg

 کهنه‌دزدان که ز مال فقرا می‌دزدند

نان خشکیده ز انبان گدا می‌دزدند   

  
رحم بر عاجز و افتاده ندارند روا

از کران سمعک و از کور عصا می‌دزدند

چه به صبح و چه به شام و چه به کوفه چه به شام
غرض، اندر همه وقت و همه جا می‌دزدند

رأفت و رحم کجا آید از آن قوم دنی
که ز افتادهٔ بیمار دوا می‌دزدند

جرأت سرقت اموال بزرگان نکنند
کُله و کفش ز هر بی‌سر و پا می‌دزدند

هر کجا رزق کسان در کف ایشان افتد
قند از چایی و روغن ز غذا می‌دزدند

گر حنا بسته ببینند به گرمابه تو را
از سر ریش و سبیل تو حنا می‌دزدند

دو سه شب پیش گر از کیسهٔ ما دزدیدند
دو سه روز دگر از جیب شما می‌دزدند

پول دزدند گر از کیسهٔ ما، چیزی نیست
عقل هم پا چو دهد از سر ما می‌دزدند

بهر خاگینه و کوکوی خود این مفت‌خوران
زرده از بیضهٔ مرغان هوا می‌دزدند

عمر دزدان چقدر نیز دراز است امشب
مگر از خضر نبی آب بقا می‌دزدند

ماتم از این‌که اگر کیسهٔ مخلوق تهی‌ست
دزدها این همه ثروت ز کجا می‌دزدند!؟

ابوالقاسم حالت



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خندهاشعار
[ جمعه 19 خرداد 1391 ] [ 7:20 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

اندر آلام ازدواج (شعر طنز)

 با عرض پوزش از تمامی دوستان ،فقط جهت مزاح



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ چهار شنبه 10 خرداد 1391 ] [ 4:47 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

محض خنده

 

 (( خریّت  ))

 مردی سوار بر خر خود در مسیر راه

قصد گذشتن از سر یک جوی آب داشت

کوشید مرد ، تا که خر از جوی بگذرد 

خر ،  از پریدن از سر آب اجتناب داشت

 تدبیر ها نمود ولی خر تکان نخورد

 هر چند مرد از پی رفتن شتاب داشت

 بیچاره خر ، که جرآت آدم نمی شناخت

 از های و هوی آب روان اضطراب داشت

 می خواست جان دهد ، ولی از آب نگذرد

 اما کجا اجازه ی این انتخاب داشت

 آمد فرود مرد و  به شلاق ِ انتقام

 بر جسم او نواخت بدان حد که تاب داشت

مرد از نفس فتاد ز بس خر خرانه زد  

 خر ،  همچنان عناد بر آن ارتکاب داشت

 آن رنج برده هیکلی از خستگی نزار

 وین زخم خورده پیکری از خون خضاب داشت

 رندی که می گذشت بر این جنگ تن به تن

 در ذهن خویش ، حس خطا و صواب داشت

 دل را به آستان خرد برد و باز گشت

باید همیشه نوری از این آفتاب داشت

 خندید و گفت وقت نزاع ِ دو پهلوان

 پیروز  آن که گوش به حرف حساب داشت

 خر گفت من که هیچ به مکتب نرفته ام

 این مرد را بگو که سری در کتاب داشت

 با دست خویش این همه شلاق زد به من

 خود را خراب کرد و مرا در عذاب داشت

 حالا کدام  ازین دو نفر ،  بیشتر خریم

 باید برای پرسش من یک جواب داشت

 نا گه دو مرد چشم به هم دوختند سخت

 چون حرف خر ، به هر دوی آنان خطاب داشت

 با اعتراف  صاحب  خر ، خر گذشت کرد

 هر چند زخم ، روی بدن ، بی حساب داشت

                       محمد روحانی ( نجوا کاشانی )

 



موضوعات مرتبط: محض خندهشعر
[ چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391 ] [ 7:0 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز (محض خنده)

  خيلي به آبروي بشر فكر مي كنم/تا نصف شب به روز خطر فكر مي كنم
گاهي نشسته يا لميده و گاهي ميان راه/دولا، راست يا كه دمر فكر مي كنم
تقصیر من كه نيست، انرژي زيادي است/گاهي به جاي چند نفر فكر مي كنم
از بس كه در فراز و نشيب است زندگي/در خواب هم به كوه وكمر فكر مي كنم
هي مي رسم به دره و هي مي پرم به كوه/در اين بپر بپر به فنر فكر مي كنم
در اين مسير از دل تونل گذشته ام/حالا به پل، زير گذر فكر مي كنم
حتي به دوستان گل آب زير كاه/حتي به مارهاي دوسر فكر مي كنم
با اين كه من جنوبي ام اما خدا گواست/گاهي به آب هاي خزر فكر مي كنم
فرزند ناخلف شدم اما هنوز هم/دارم به زخم دست پدر فكر مي كنم
«يارب مباد آن كه گدا معتبر شود»/لعنت به من، به سكه و زر فكر مي كنم
حالا كه هيچ كس تر و خشكم نمي كند/لابد خودم به خشك، به تر فكر مي كنم
وقتي كليد حل مسايل به دست ماست/قطعا به باز كردن در فكر مي كنم
شاعر نمي شوي كه بداني چه مي كشم/گاهي شبي به چند اثر فكر مي كنم
شب با «ستاره» يا «غزل»م حرف مي زنم/قبل از«سپيده» هم به «سحر» فكر مي كنم!
«دستي به جام باده و دستي به زلف يار»/من در چه حالتي به هنر فكر مي كنم!
«زين آتش نهفته كه در سينه من است»/به سيخي از كباب جگر فكر مي كنم
نبض مرا بگير، ببين تند مي زند/شرمنده ام كه تحت نظر فكر مي كنم
من ساده لوحم از همه جا حرف مي زنم /من تازه كارم از همه ور فكر مي كنم
«اصلا قبول حرف شما من رواني ام»/حتما رواني ام كه به هر... فكر مي كنم
«بدبخت من، فلك زده من، بدبيار من»/مانند قوم عصر حجر فكر مي كنم!

شاعر:مرتضي لطفي



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 12:36 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز (محض خنده)

  یک جای سنگلاخی، رُفتیده بیده بیدُم/سر را هِلیده بر گِل، خُفتیده بیده بیدُم!
دیدُم نگارِ نازی پهلوی مُو  نشسته /چون گُل زدیدنِش اِشکُفتیده بیده بیدُم
در تور کردن او، از روی ناقلایی /حرفی که بیده لازم گُفتیده بیده بیدُم 
از من چه بد تقاضا،از او چه خوش اجابت/بختُم بلند شد که ، اُفتیده بیده بیدُم!
بی اطلاع بیدُم از فوت و فنّ زرگر/امّا چه دُرّ پاکی ، سُفتیده بیده بیدُم
اقبال خوش ببین که این موسم گرانی/جنس گرانبهایی ، مُفتیده بیده بیدُم!
قربان لفطِ او که تمکین نمود ،منهم /او را به یک النگو لُفطیده بیده بیدُم! 
اما ز خُو  پریدُم  در حالِ عشقبازی/دیدُم به تخته سنگی جُفتیده بیده بیدُم! 

شاعر:«علي اصغر نجفي» با نام مستعار «اَغو» 



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ پنج شنبه 17 فروردين 1391 ] [ 12:26 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعر طنز(محض خنده)

مد شده این روزها پز می دهیم/پیش هرکس، هرکجا پز می دهیم
جمعمان هروقت کامل می شود/   یا که می لافیم یا پز می دهیم
کار ما اصلا همین پز دادن اس/ خوب و خوشحالیم تا پز می دهیم
هیچ فرقی هم ندارد جای آن/     درعروسی یا عزا پز می دهیم
یک نفس در خواستگاری هایمان/یا که آنها، یا که ما پز می دهیم!
با قیافه، لنز، مو، گوشی، لباس/روسری، عینک، طلا، پز می دهیم
با عموها، عمه ها، هرکس که شد/دوست، فامیل، آشنا پز می دهیم
خالکوبی می کنیم ابروی خود/تازه آن هم تا به تا(!) پز می دهیم!
با چلوماهی اگر ممکن نشد/        با خوراک لوبیا پز می دهیم!
در کلیپی، قسمتی از گوش ما/هست پیدا، را به را پز می دهیم!
... کاش این پزها کمی معقول بود/گاه خیلی نابجا پز می دهیم!

شاعر: مصطفی مشایخی

 از نوزاد گرياني سوال مي كنند آيا گرسنه اي؟ نوزاد به اذن خدا به حرف درمی آيد(!) و مي گويد: پ نه پ، براي گرسنگان سومالي گريه مي كنم!



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ پنج شنبه 10 فروردين 1391 ] [ 11:36 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

به این میگن بچه تخس! +عکس

 اندکی تحمل نمایید تا تصویر بطور کامل بارگذاری شود

 



موضوعات مرتبط: محض خنده
[ شنبه 27 اسفند 1390 ] [ 10:50 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

ازدواج یعنی:

 

 
 


موضوعات مرتبط: محض خنده
[ یک شنبه 21 اسفند 1390 ] [ 3:37 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

واقعیت های تلخ زندگی

 

 

*وقتی جوراب پاته، حتما” دمپایی دستشویی خیسه!

* اگه سال تا سال یه قرون تو جیبت نباشه مامان و بابات نمی فهمند، کافی یه نخ سیگار تو جیبت باشه همه میفهمن!

* موقع فوتبال نگاه کردن هشتاد دقیقه میشینی چش تو چش تلویزیون، هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای میبینی بازی ۲-۲ تموم شده!

* هرچقدر هم دلیل منطقی واسه خرید یه چیز داشته باشی، همیشه یکی اون نزدیکی ها هست که بگه سرت کلاه گذاشتن عجیب!

*وقتی پیاده باشی تاکسی گیرت نمی آد، اما وقتی با ماشین باشی توی ترافیکی از تاکسی ها گیر می کنی!



موضوعات مرتبط: محض خنده

ادامه مطلب
[ جمعه 19 اسفند 1390 ] [ 11:55 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

موضوع : محض خنده عنوان : یاد اون روزها بخیر

 یاد اون روزها بخیر


یاد اون روزها بخیر.
وقتى من بچه بودم، مادرم یک تومن به من مى‌داد و مرا به فروشگاه مى‌فرستاد.
من با ٣ کیلو سیب‌زمینى، دو بسته نان، سه پاکت شیر، یک کیلو پنیر، یک بسته چاى و دوازده تا تخم‌مرغ به خانه برمى‌گشتم.

اما الان دیگه از این خبرها نیست.
همه جا توى فروشگاه‌ها دوربین گذاشته‌اند !!!

از فرصت ها استفاده کنید ! ... 

مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد
وقتی پولهارا دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم، سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و اورا در جا کشت
او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : نه قربان. من ندیدم اما همسرم دید

 




موضوعات مرتبط: محض خنده
[ سه شنبه 2 اسفند 1390 ] [ 4:47 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد