زیبا درباره نماز...

  1. مجنون ازروي سجاده کسي رد شد،


    مرد نماز شکست و گفت:

    مشغول عبادت خدا بودم چرا اين رشته بريدي؟


    گفت: عاشقِ بنده‌اي هستم، تو را نديدم،

    تو عاشق خدايي ، مرا ديدي !؟
    **********
    1. من بنویسم یا تو؟
      موقع نمازم که می شد، فرشته ی چپ و راست ،
      عزا می گرفتند که چه کنند؛
      « إیاک نعبد »
      را جزء حرفهای خوبم بنویسند یا جزء دروغهایم ..
      **********
      1. نمازهایت را عاشقانه بخوان،حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری،

        قبلش فکر کن چرا داری نماز میخونی؟؟؟

        آن وقت کم کم لذت میبری از کلماتی که تمام عمری داری تکرارشون میکنی.

        تکرار هیچ چیز جز نماز در این دنیا قشنگ نیست.

        ********
        هـرگـز نـمـازت را تـرک مـکـن ،
        مـیـلیـون هـا نـفـر زیـر خـاک ،بـزرگ تـریـن آرزویـشـان بـازگـشت بـه دنـیـاست تـا سجـده کـنـنـد ...
        ولـو یـک سـجـده
        !

        *********
        1. نماز اول وقت چکشی است بر سر نفس

          از وقتش که گذشت می شود

          چکشی بر سر نماز
          **********

 



موضوعات مرتبط: نماز
[ جمعه 30 خرداد 1393 ] [ 12:29 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نمامتن

 

 



موضوعات مرتبط: نما متن
[ جمعه 30 خرداد 1393 ] [ 12:24 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حجامت

  حجامت

 

امام علی علیه السلام:  
إِنَّ الْحِجَامَةَ تُصَحِّحُ الْبَدَنَ وَ تَشُدُّ الْعَقْل .
 همانا حجامت موجب سلامتی تن و تقویت عقل است.

 بحارالانوار ،ج10،ص89



موضوعات مرتبط: تندرستیحدیث برگزیده
[ جمعه 30 خرداد 1393 ] [ 12:5 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حدیث برگزیده

   دو خصلت نیکو


 

امام حسن عسکری علیه السلام:  
خَصلَتانِ لَيسَ فَوقَهُما شَى ءٌ: اَلإيمانُ بِاللَّهِ ونَفعُ الْإِخوانِ.
 دو خصلت است كه بالاتر از آنها چيزى نيست:

ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
 
 بحارالانوار،ج78،ص374 


 



موضوعات مرتبط: حدیث برگزیده
[ پنج شنبه 29 خرداد 1393 ] [ 10:59 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

كليد بدبختى و شرارت ها

 روزى حضرت ابو جعفر علیه السلام جهت زيارت خانه خدا وارد مسجدالحرام گرديد، در هنگام زيارت و طواف حرم الهى، عدّه اى از قريش - كه در گوشه اى نشسته بودند - چون نگاهشان به حضرت افتاد، به يكديگر گفتند: اين كيست كه با اين كيفيّت عبادت مى نمايد؟
شخصى به آن ها گفت : او محمّد بن علىّ عليهماالسلام امام و پيشواى مردم عراق است .
يكى از آنان گفت : يك نفر را به نزد او بفرستيم تا از او مسئل اى پرسش نمايد.
پس جوانى از آن ميان داوطلب شد، و همين كه نزد حضرت رسيد، خطاب به ايشان گفت: بزرگ ترين گناه كدام است ؟
امام فرمود: نوشيدن شراب.
جوان بازگشت، و جواب حضرت را براى دوستان خود بيان كرد.

دوستان به او گفتند: نزد او باز گَرد، و همين سؤ ال را دو مرتبه مطرح نما.
بنابر اين ، جوان به خدمت امام 
علیه السلام رسيد، و همان سؤ ال را تكرار كرد.

حضرت فرمود: مگر نگفتم نوشيدن خمر ؟و سپس افزود: شراب عقل اراده انسان را ضعيف و بلكه نابود مى كند؛ و پس از آن كه عقل زايل گشت ، شخص مرتكب اعمالى چون زنا، دزدى ، آدم كشى ، شرك به خدا و ... مى شود.
و خلاصله آن كه نوشيدن شراب ، كليد تمام بدبختى ها و شرارت ها است ؛ و مفاسد آن از هر گناهى بالاتر مى باشد، همانطور كه درخت انگور سعى مى كند از هر درختى بلندتر باشد و بالاتر رود.

وسائل الشّيعه، ج 25، ص 316، ح 10.



موضوعات مرتبط: داستانکعترت
[ پنج شنبه 29 خرداد 1393 ] [ 10:55 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

داستانک(زن شکاک به شوهرش !)

زنه دیروقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به اتاق خواب سر زد

ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید

بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند ان دو را با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد.

بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا ابی بخورد

با کمال تعجب شوهرش را دید که در اشپزخانه نشسته است.

شوهرش گفت سلام عزیزم!

پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند بهشان اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند

راستی بهشون سلام کردی؟

ما خیلی وقتها خیلی زود قضاوت می کنیم و وقتی متوجه میشیم که خیلی دیر شده باشه … چه خوبه که کمی صبور باشیم و درمورد افراد زود قضاوت نکنیم…

 


موضوعات مرتبط: داستانک
[ یک شنبه 25 خرداد 1393 ] [ 6:6 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

تصاویر متحرک بی نظیر با موضوع طبیعت

 

 



موضوعات مرتبط: عکسعکس های برگزیده
[ یک شنبه 25 خرداد 1393 ] [ 5:58 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

مینیمال(2)

 مراقب باش! روزگار هلت میدهد؛اما قرار نیست تو بیفتی،اگر خودت را به آسمان گره زده باشی، اوج می گیری…به همین سادگی….

 


موضوعات مرتبط: مینیمال
[ یک شنبه 25 خرداد 1393 ] [ 5:54 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نمامتن



موضوعات مرتبط: نما متن
[ یک شنبه 25 خرداد 1393 ] [ 5:51 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

عکس منتخب



موضوعات مرتبط: عکس های برگزیده
[ یک شنبه 25 خرداد 1393 ] [ 5:45 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

در مکتب امام علی(ع)

 حکمت8 نهج البلاغه-                           شگفتی های تن آدمی


 


از ویژگی های انسان در شگفتی مانید،

که با پاره ای "پی" می نگرد

و با " گوشت" سخن می گوید

و با "استخوان" می شنود

و از "شکافی" نفس می کشد.



 
 
 


موضوعات مرتبط: عترتنهج البلاغه
[ یک شنبه 25 خرداد 1393 ] [ 5:39 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

مینیمال

 مینیمال نویسی، عنوان روشی متفاوت در وبلاگ نویسی است. در این روش، هر پست یا مطلب وبلاگ، حدودا از یك پاراگراف تجاوز نمی‌كند! در حالی كه این یك پاراگراف هم می‌تواند به یك جمله یا فقط چند كلمه تقلیل پیدا كند! در واقع شاید همانطور كه از اسم آن پیدا است، minimal (یا كمین) نویسی باید با حداقل كلمات ممكن باشد و بیشترین پبام را برساند !

یک نمونه:
دوست حقیقی را مانند عینکم دیدم، هروقت کنار می گذارمش ، #دنیا برایم #تیره می شود …    
 #Saeed #Jangjoo           منتظر نمونه های بعدی باشید
 


موضوعات مرتبط: مینیمال
[ یک شنبه 18 خرداد 1393 ] [ 6:0 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

تنها ۸ دقیقه به این سقف نگاه کن

نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود، فیلم شروع شد، دقیقه اول

فیلم، دوربین فقط سقف یک اتاق را نمایش میداد،

 

دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق، دقیقه سوم، دقیقه چهارم، دقیقه پنجم، هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!

 

صدای همه درآمد، اغلب حاضران، سینما را ترک کردند،ناگهان دوربین پایین آمد و یک نفر را که روی تخت خوابیده بود نشان داد و این جمله را زیرنویس کرد:

 

این تنها هشت دقیقه از زندگی این جانباز قطع نخاعی بود و شما طاقت نداشتید 

 



موضوعات مرتبط: داستانک
[ یک شنبه 18 خرداد 1393 ] [ 5:50 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نمامتن



موضوعات مرتبط: نما متن
[ یک شنبه 18 خرداد 1393 ] [ 5:45 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

بین خودمون و چند نفر از عزیزامون حصار کشیدیم؟

سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.


یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجاری را دید. نجار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟

 برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقا من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است.

او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد.

او حتما این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»

نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.

نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:«نه، چیزی لازم ندارم.» هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.

کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:«مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟» در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.

وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.

کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.

نجار گفت:«دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»

تا به حال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!

بین خودمون و چند نفر از عزیزامون حصار کشیدیم؟!!!؟



موضوعات مرتبط: داستانک
[ یک شنبه 18 خرداد 1393 ] [ 5:39 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نمامتن



موضوعات مرتبط: نما متن
[ جمعه 16 خرداد 1393 ] [ 1:2 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نما متن

 

 



موضوعات مرتبط: نما متن
[ جمعه 16 خرداد 1393 ] [ 12:47 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

داستانک(لخت شدن رئیس بانک جلوی مشتری)

 یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگ ترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی ۱ میلیون دلار افتتاح کرد . سپس به رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند. و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود ، تقاضای او مورد پذیرش قرار گرفت . قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد .

پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمایی شد . مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن درباره موضوعات متنوعی شدند . تا آن که صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید :

 

 راستی این پول زیاد داستانش چیست؟ آیا به تازگی به شما ارث رسیده است ؟ زن در پاسخ گفت :خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام . پیرزن ادامه داد و از آنجایی که این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید !

مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید: مثلاً سر چه مقدار پول ؟ زن پاسخ داد :

بیست هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ده صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است . 

 

  مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ده صبح برنامه ای برایش نگذارد . روز بعد درست سر ساعت ده صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود،در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت.

پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به در آورد .

مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ،با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد .

وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد . مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد.

پیرزن پاسخ داد : من با این مرد سر یکصد هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگ ترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند!! 



موضوعات مرتبط: داستانک
[ جمعه 16 خرداد 1393 ] [ 12:40 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

روز جوان مبارک



موضوعات مرتبط: مناسبت ها
[ جمعه 16 خرداد 1393 ] [ 12:35 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نمامتن



موضوعات مرتبط: نما متن
[ چهار شنبه 14 خرداد 1393 ] [ 11:40 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حدیث برگزیده

اهمیت نمازهای پنجگانه


لا يَزالُ الشَّيطانُ ذَعِرًا مِنَ المُؤمِنِ ماحافَظَ عَلَى الصَّلواتِ

الخَمسِ، فَإِذا ضَيَّعَهُنَّ تَجَرَّأَ عَلَيهِ فَأَدخَلَهُ فِي العَظائِمِ؛

همواره شيطان از انسانِ باايمان، هراسان است تا هنگامى كه بر نمازهاى پنجگانه مواظبت ورزد.

پس هرگاه آنها را تباه كند، بر او جرئت می‌يابد و او را به گناهان بزرگ وارد می‌كند

 

الكافي: ج ۳ ص ۲۶۹ ح ۸ /


 

 

 



موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهنماز
[ پنج شنبه 8 خرداد 1393 ] [ 4:48 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حکایت آموزنده

 

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از

یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

 

کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی

پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک

معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و

دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه

حسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه

سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با

چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون

آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را

بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما

اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

 

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه

بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان

تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه

انداخت. ولی چیزی نگفت !

 

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

 

تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟

 

اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد :

 

1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.

 

2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.

 

3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند

تا پدرش به زندان نیفتد.

 

لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر

منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را

نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.

 

به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!

 

و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :

 

دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت

و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش

لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های

دیگر غیر ممکن بود.

 

در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهم

نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود

سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....

 

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه

سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را

که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه

حیرت کرده است.

 ***********

نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود.

 

1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.

 

2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.

 

3ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باش

 



موضوعات مرتبط: داستانهای عبرت آموز
[ پنج شنبه 8 خرداد 1393 ] [ 3:50 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حلول ماه شعبان مبارک

 

 



موضوعات مرتبط: مناسبت ها
[ پنج شنبه 8 خرداد 1393 ] [ 2:55 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

(بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

 رحمت حكيمانه
از بزرگی پرسیدند: اگر خدای تعالی رحیم است، پس چگونه بندگان را عقوبت فرماید؟ گفت: رحمت او بر حکمتش چیره نشود

انس با خدا
می گویند آن گاه که یوسف در زندان بود، مردی به او گفت: تو را دوست دارم. یوسف گفت: ای جوان مرد! دوستی تو به چه کار من آید؟ از این دوستی مرا به بلا افکنی و خود نیز بلا بینی! پدرم یعقوب، مرا دوست داشت و بر سر این دوستی، او بینایی اش را از دست داد و من به چاه افتادم. زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد و من مدت ها زندانی شدم. اینک! تو تنها خدا را دوست داشته باش، تا نه بلا بینی و نه دردسر بیافرینی

اعتراف به ناداني
گویند: از عالمی مسئله ای پرسیدند، گفت: نمی دانم. سؤال کننده گفت: شرم نمی کنی که به جهل و نادانی خود اعتراف می کنی. گفت: چرا شرم کنم از گفتن کلمه ای که فرشتگان به آن سخن گفتند و هنگامی که خداوند درباره «اسماء» از آنها پرسید، گفتند: سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا الاّ ما عَلَّمْتَنا؛ خدایا ما چیزی نمی دانیم، جز آنچه تو به ما آموختی

چپاول اموال
روزی عبدالملک (پنجمین خلیفه اموی) از امام زین العابدین درخواست موعظه کرد. حضرت فرمود: آیا واعظی بالاتر از قرآن وجود دارد؟ خداوند می فرماید: وَیْلٌ لِلْمُطَفَّفین؛ وای بر کم فروشان. (مطففّین: 1) وقتی سخن خدای متعال درباره کم فروشان چنین است، پس چگونه است حالِ کسی که همه اموال مردم را چپاول کند؟

بر امور گذرا دل مبند
پادشاهی، حکیمان را فرا خواند و گفت: مرا چیزی بیاموزید که اگر بسیار غمگین باشم، در آن نگاه کنم و غم دل از بین برود و اگر بسیار شاد باشم، در آن نگاه کنم و فریفته روزگار نگردم. حکیمان مدتی مشورت کردند و سرانجام، نگینی بر انگشتری او ساختند که روی آن نوشته شده بود: این نیز بگذرد

دوستي
بزرگی را پرسیدند: چگونه به این مرتبه از سروری رسیدی؟ گفت: با هیچ کس دشمنی نکردم، مگر آنکه میان خود و او، جایی برای آشتی باقی گذاشتم

تهذيب نفس
سقراط را پرسیدند: حکمت چه وقت در تو مؤثر افتاد؟ گفت: آن گاه که نفس خویش را کوچک شمردم

زهد
روزی دیوجانس ـ یکی از انسان های زاهد روزگار ـ از اسکندر پرسید: در حال حاضر بزرگ ترین آرزویت چیست؟ اسکندر جواب داد: بر یونان تسلط یابم. دیوجانس پرسید: پس از آنکه یونان را فتح کردی چه؟ اسکندر پاسخ داد: آسیای صغیر را تسخیر کنم. دیوجانس باز پرسید: و پس از آنکه آسیای صغیر را هم مسخر گشتی؟ اسکندر پاسخ داد: دنیا را فتح کنم. دیوجانس پرسید: و بعد از آن؟ اسکندر پاسخ داد: به استراحت بپردازم و از زندگی لذت ببرم. دیوجانس گفت: چرا هم اکنون بی تحمل رنج و مشقت، به استراحت نمی پردازی و از زندگی ات لذت نمی بری؟

عفو وگذشت
از افلاطون پرسیدند: انسان چگونه می تواند از دشمنش انتقام بگیرد؟ گفت: با بخشش و کرم



موضوعات مرتبط: در محضر بزرگانجملات الهام بخش برای زندگی
[ پنج شنبه 8 خرداد 1393 ] [ 2:46 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

خواص ومزایای سیر

بدون شک راجع به خواص بی‌نظیر سیر زیاد شنیده‌اید. حتماً می‌دانید که قرن‌هاست از سیر به عنوان یک ماده غذایی درمانگر با خواص دارویی زیاد استفاده می‌کنند. سیر گیاه بومی هند است و اگر به صورت ناشتا مصرف بشود مانند یک آنتی‌بیوتیک کاملا طبیعی عمل می‌کند؛ اما چرا ناشتا؟ در این مطلب می‌خواهیم به همین سوال پاسخ دهیم.

 

چرا ناشتا؟ چون صبح‌ها و به صورت ناشتا باکتری‌ها مقاومت کمتری دارند و سیر با سرعت بیشتری روی آن‌ها تأثیر می‌گذارد.

هزار و یک خاصیت سیر

وقتی که سیر را به صورت ناشتا میل می‌کنید در واقع بدنتان را سم‌زدایی کرده‌اید. با همین کار ساده تمامی انگل‌ها و کرم‌های موجود در روده را بیرون رانده و سدی در برابر بیماری‌هایی مانند دیابت، فشارخون بالا و برخی از سرطان‌ها ایجاد می‌کنید.خوردن سیر به صورت ناشتا همچنین روی جریان خون نیز تأثیر بیشتری می‌گذارد. این ماده غذایی فشارخون را کاهش می‌دهد و باعث هضم راحت غذا می‌شود.

نتایج پژوهشی که در سال 2001 انجام شده است نشان می‌دهد افرادی که به طور مرتب سیر می‌خورند سه برابر کمتر از بقیه دچار سرماخوردگی می‌شوند.سیر باعث بهبود عملکرد قلب، کبد و کیسه صفرا می‌شود. برای مقابله با اسهال، مشکلات عصبی، بی‌اشتهایی، استرس و آکنه نیز مفید است. اگر می‌خواهید بیماری‌هایی مانند سل، سینه‌پهلو، سرماخوردگی، نقرس، برونشیت، برونشیت مزمن، احتقان ریوی، آسم، هموروئید (بواسیر)، یبوست، عفونت گوش و سیاه‌سرفه از شما و اطرافیانتان دور باشد سیر را دریابید.

خبر خوب این‌که نتایج پژوهش‌ها نشان می‌دهند افرادی که به طور مرتب و به میزان کافی سیر مصرف می‌کنند کمتر در معرض برخی از سرطان‌ها قرار می‌گیرند. به عقیده محققان سیر همچنین می‌تواند از بافت‌های کبد در برابر ترکیبات سمی محافظت کند.سیر باعث افزایش قدرت باروری و کاهش قند خون شده و پیری را به تاخیر می‌اندازد. البته این‌ها تنها گوشه‌ای از خواص کم‌نظیر سیر بودند که به طور خلاصه اشاره شد.

روش مصرف درست

سیر دارای دو ترکیب مهم به نام‌های آلیسین و دی‌آلیل‌ دی‌سولفید می‌باشد که خواص درمانی دارند. اگر هر روز صبح در حالت ناشتا به طور مرتب سیر مصرف کنید به طبیعی‌ترین شکل ممکن عمر طولانی همراه با سلامتی و تندرستی خواهید داشت. اگر از بوی آن خوشتان نمی‌آید و یا معده حساسی دارید می‌توانید از مکمل‌های غذایی سیر که به صورت قرص در داروخانه‌ها به فروش می‌رسد استفاده کنید.

باید بدانید که گذاشتن سیر روی دندانی که درد می‌کند باعث تسکین آن می‌شود.

شما می‌توانید از این گیاه استفاده موضعی نیز بکنید و آن را به صورت مرهم برای تسکین جای نیش برخی از حشرات موذی و یا برای خلاص شدن از شر زگیل استفاده کنید.

برای رفع سرماخوردگی کافی است که یک عدد سیر پوست‌کنده را در آب گرم بجوشانید و با آن بخور دهید. مصرف آن نیز باعث تقویت سیستم ایمنی بدن و پیشگیری از سرماخوردگی می‌شود.

اگر از روماتیسم رنج می‌برید سیر را داخل روغن زیتون له کنید و هر روز صبح آن را به مناطق دردناک بمالید.

اگر گوشتان دچار عفونت و ورم شده است سیر را له کنید و آب آن را صاف کنید. یک تا دو قطره از این آب را داخل گوشتان بچکانید.

برای فراموشی و مشکلات حافظه 1 کیلوگرم سیر را پوست‌کنده و ریزریز کنید. سپس آن‌ها را با آب 24 عدد لیموترش مخلوط کرده و داخل یک ظرف شیشه‌ای دربسته بریزید. اجازه دهید ترکیبتان به مدت 24 روز بماند تا خواص آن کاملا آزاد شود. سپس هر روز به صورت ناشتا یک قاشق چایخوری از این ترکیب را بنوشید.

برای مقابله با سنگ کلیه دو قاشق غذاخوری سیر خردشده را در یک چهارم لیتر آب جوش به مدت 20 دقیقه بجوشانید. محلول را صاف کنید و یک فنجان صبح به صورت ناشتا و یک فنجان شب قبل از خواب میل کنید.

برای تسکین دردهای عادت ماهانه در پنج روز اول، 1 تا 2 حبه سیر به صورت ناشتا میل کنید.(فاطمه مهدی پور/آرمان)



موضوعات مرتبط: تندرستیخواص گیاهان دارویی
[ دو شنبه 5 خرداد 1393 ] [ 10:39 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

عید مبعث مبارک



موضوعات مرتبط: مناسبت ها
[ دو شنبه 5 خرداد 1393 ] [ 10:11 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حدیث برگزیده

 

پيامبر خدا صلی‌ الله عليه وآله:

إنَّ اللَّهَ تَعالى‏ جَعَلَ قُرَّةَ عَيني فِي الصَّلاةِ، وحَبَّبَها إلَيَّ كَما

حُبِّبَ إلَى الجائِعِ الطَّعامُ، وإلَى الظَّمآنِ الماءُ؛

خداوند متعال، روشنى چشم مرا در نماز نهاده و آن را محبوب من ساخته،

همان گونه كه خوراك براى گرسنه و آب براى تشنه گوارا شده است.



موضوعات مرتبط: حدیث برگزیدهنماز
[ دو شنبه 5 خرداد 1393 ] [ 5:11 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

مقام حضرت علی علیه السلام از زبان یک یهودی

 

  1. مقام حضرت علی علیه السلام از زبان یک یهودی

    حضرت سلمان (ع) فرمود: یك روز خدمت حضرت رسول اللّه (ص) مشرف شدم ،
    دیدم حضرت در حال سجده هستند و كلماتى را مى فرمایند. خوب كه گوش دادم شنیدم مى فرماید: اِلهى بِحَقِّعلىِّ خَفّف عَلىَّ اَوزارى خدایا بحق على (ع) قسمت مى دهم گناهانى را كه بر دوش من گذاشته اند سبك گردان .
    سلمان مى گوید: من تعجب كردم . صبر كردم تا حضرت سر از سجده برداشت بعد عرضكردم یا رسول اللّه شما خدا را بحق على (ع) قسم مى دهد؟
    حضرت فرمود: اى سلمان اگر مى خواهى مقام على (ع) برایت ظاهر و واضح گردد برو به بقیع و صدا بزن "بندار". وقتى او را دیدى مقام على (ع) را از او بپرس .


    سلمان مى گوید: وارد بقیع شدم و صدا زدم بندار، ناگهان شخص عظیم الجثه اى را در كنارم مشاهده كردم از احوالاتش جویا شدم ؟!
    گفت : من یكى از یهودی هاى مدینه بودم . لكن در دل محبت على (ع) را داشتم .
    بطوریكه هرروز صبح مى آمدم كنار راه مى ایستادم تا آقاعلى (ع) از منزل بیرون آید و جمال نورانى او را زیارت كنم .
    یكروز صبح كه از منزل بیرون آمدم و بسر راه حضرتش ایستادم خبرى نشد پرس جوئى كردم گفتند آقا على (ع) به مسجد تشریف برده اند من از ترس ‍ مسلمانها جراءت نمى كردم وارد مسجد شوم . و تا جمال آقا را زیارت نمى كردم ممكن نبود دنبال كارم روم .
    لذا از آمدم محاذى در مسجد ایستادم به امید آنكه شاید چشمم بجمال نورانیش بیفتد. بمجرد آنكه محاذى در آمدم دیدم آقا على (ع) در میان مسجد است از جاى خود حركت كرد و نگاهى بطرف من فرمود مثل اینكه میدانست من منتظر دیدن اویم .
    من هم جمال دل آراى او را زیارت كردم و پى كارم رفتم تا اینكه اجلم رسید و در حال كفر از دنیا رفتم و مرا به آتش مبتلا نمودند و لكن قریب به یك میل آتش از من دور است و به من صدمه اى وارد نمى كند بخاطر اینكه در دلم محبت على (ع) است .
    پیغمبر اكرم (ص) فرمود: حبّ علىٌ ایمان و بعضه كفرٌ و نفاق ، محبت على (ع) ایمان و بغض و دشمنى با او كفر و نفاق است .
    و نیز فرمود: لواجتمع الناس على حبه ما خلق اللّه النار اگر همه مردم محبت على (ع) را داشتند خداوند آتش جهنم را خلق نمى كرد.

    هر كه اندر دل بدارد مهر پاك مرتضى (ع)
    جاى او باشد بهشت جاودان روز جزا
    كیمیائیست عجب مهر على (ع) نور خدا
    مس ایجاد به گیتى شده ز این مهر طلا
    آنكه رامهر على (ع) نیست بدل مؤ من نیست
    چونكه ایمان خداوند بود مهر ولا

    کرامات العلویه جلد اول


موضوعات مرتبط: عترتدر محضر امام علی
[ جمعه 2 خرداد 1393 ] [ 6:40 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حدیث برگزیده

[ جمعه 2 خرداد 1393 ] [ 5:11 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نمامتن



موضوعات مرتبط: نما متن
[ جمعه 2 خرداد 1393 ] [ 4:58 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نما متن



موضوعات مرتبط: نما متن
[ جمعه 2 خرداد 1393 ] [ 4:39 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

جملات الهام بخش برای زندگی

 



موضوعات مرتبط: جملات الهام بخش برای زندگی
[ جمعه 2 خرداد 1393 ] [ 4:11 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]