رباعی های عاشورایی ، در گرامیداشت قیام حسینی و حماسه پر فروغ عاشورا :

1

چون خونِ خدا ، بیا مسلمان باشیم

یا حداقل ، شبیه سلمان باشیم

مولا ، سگ آستان نمی خواهد مَرد !

او کرده قیام ، تا که " انسان " باشیم

2

من خون خدا ، شکوه بسم اللهم

گوینده ی « لا اِلهَ اِلا اللهَم »

درسینه اگر محبت من داری

ارباب مخوان مرا ، که عبداللهم

3

گفتی به من ارباب ! خطا گفتی تو

شرمنده شدم ز دوست ، تا گفتی تو

من بنده ام و مقام من جز این نیست

شرک است به بنده ای « خدا » گفتی تو

4

غافل تو ز لا اله الا اللهی

هرگز به حریم « او » نداری راهی

در وادی شرک می روی ، گمراهی

در عشق ، اگر شدی حسین اللهی

5

وقتی که حسین را تو " سین " می خوانی !

در تعزیه ، روضه ی حزین می خوانی

یعنی که حماسه را غلط می فهمی

وقتی که ز کوه اینچنین می خوانی

6

ای مرثیه خوان ! گزافه گفتن کفرست

با لهجه ی دین ، خرافه گفتن کفرست

اسلام دو نور عترت و قرآن است

جز این ، سخنی اضافه گفتن کفرست

7

با کرب و بلا ، سراب می بافی تو

یک پرسش بی جواب می بافی تو

مفهوم حسین را نمی فهمی ، حیف

با خون حسین ، آب می بافی تو !

8

ای مرثیه خوان ! ز چشم و ابرو بگذر

از خال لب و کمند گیسو بگذر

این مرد بزک کرده ! ابوفاضل نیست

تکبیر بگو ! از این هیاهو بگذر

9

غافل ز کرامت مُحرّم هستیم

دلداده ی بزم سوگ و ماتم هستیم

با خنجر جهل ، سر بُریدیم از عشق

ما ابن زیاد و ابن مُلجم هستیم !

10

ای مرثیه خوان ! ز های و هو می گویی

از رأس بریده و گلو می گویی

از داغ اسارت و تنور و گودال

پس کی ز حسین ُسرخ رو می گویی ؟!

11

ای مرثیه خوان ! ز نور جانت خالی ست

از پرتو معرفت ، جهانت خالی ست

این روضه نمی دهد به ما حالی چون :

از عشق و حماسه ، داستانت خالی ست

12

در مرثیه ات ، حسین تنها « سین » ست !

در کرب و بلا ، شکسته ای غمگین ست

تو تاجر گریه ای و جای شک نیست

از تلخی سوگ ، کام تو شیرین ست !

13

این روضه وضو ندارد و زیبا نیست

دنیا زده است ، شیعه ی مولا نیست

این « سین » که تو خوانده ای ، به قرآن سوگند !

در سوره ی سرخ ظهر عاشورا نیست

14

ای مرثیه خوان ! نگاه تو زیبا نیست

چون روح تو ، از تبار عاشورا نیست

گفتی سبب قیام دریا ، آب است !

این روضه ، شناسنامه دریا نیست

15

ای مرثیه خوان ! روضه غفلت کافیست

با ذکر خرافه ، کسب شهرت کافیست

از خون خدا ، برادر من ! شرمی

با سکه ی کربلا ، تجارت کافیست

16

ای مرثیه خوان ! روح تو نورانی نیست

آیینه در این روضه که می خوانی نیست

بر روی حماسه می زنی سیلی تو

با دست خرافه ، این مسلمانی نیست !

17

ای مرثیه خوان !  کرب و بلا ماتم نیست

میراث حسین ، درد و داغ و غم نیست

جان مایه ی نهضت حسینی این ست :

" هر کس که به ظلم تن دهد ، آدم نیست "

18

ای مرثیه خوان ! زبان عاشورا باش

هم قبله ی کاروان عاشورا باش

با لهجه ی سرخ عشق ، همچون زینب

بر خیز و حماسه خوان عاشورا باش

 

سراینده:رضا اسماعیلی   



موضوعات مرتبط: اشعاراشعار آیینیپیرامون امام حسین
[ چهار شنبه 29 آبان 1392 ] [ 4:59 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

محض خنده

   ﯾﻪ ﺭﻭﺯﻱ یک نفر ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ پیشنماز شهرشون ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺯﻧﻢ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﻤﯿﺨﻮﻧﻪ ، ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ؟؟؟؟
پیشنماز: ﺭﺍﺟﻊ ﺑﻪ ﻓﻀﻴﻠﺖﻫﺎﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ، ﺑﮕﻮ ﻛﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺭﻭﯼ ﺭﻭﺡ ﺁﺩﻡ ﺗﺎﺛﻴﺮ
ﻣﺜﺒﺖ ﺩﺍﺭﻩ .
+ﮔﻔﺘﻢ، ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ، ﻭﻟﻲ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ .
پیشنماز : ﻭﻋﺪﻩﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﻭ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎﻱ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ ﻭ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ
ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺨﻮﻧﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ ﺗﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺷﻪ.
+ﮔﻔﺘﻢ! ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺍﻏﺮﺍﻕ ﻛﺮﺩﻡ . ﻭﻟﻲ ﺑﻲﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
پیشنماز : ﺍﺯ ﻫﻮﻝ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺟﻬﻨﻢ ﻭ ﺳﺨﺘﻴﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺨﻮﻧﺪﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻪ ﺑﺮﺍﺵ ﺑﮕﻮ.
+ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
پیشنماز (ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴت) : ﺁﺧﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﭼﯿﻪ !؟
+ﻫﻴﭽﻲ، ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﻥ ﺗﺎ ﻣﻨﻢ ﺑﺨﻮﻧﻢ !!!!

*********************************



موضوعات مرتبط: اشعارطنزمحض خنده
[ چهار شنبه 29 آبان 1392 ] [ 4:51 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

انشای یک کودک فهیم: ازدواج

 هر وقت من یك كار خوب می كنم مامانم به من می گوید بزرگ كه شدی برایت یك زن خوب می گیرم.

تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی كارهای خوب می كرده كه مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.
ولی من موتقدم كه اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود!
چون بابایمان همیشه می گوید مشكلات انسان را آدم می كند.
در ازدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فكری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فكر ندارد كه به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در ازدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند كه كارشان به تلاق كشیده شده و چه بسیار آدم های كوچكی كه نكشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر كسی از شوهرش سكه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.
من تا حالا كلی سكه جم كرده ام و می خواهم همان اول قلكم را بشكنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ كس را خوشبخت نمی كند. همین خرج های ازافی باعث می شود كه زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.
دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.
خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی كم بوده كه نتوانسته خرج عروسی را بدهد.
البته من و ساناز تفافق كرده ایم كه بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمكی بدهیم. هم ارزان تر است، هم خوشمزه تر است تازه وقتی می خوری خش خش هم می كند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد.
زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یك زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین!
اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید.
ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یك خانه درختی درست كردم.
اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شكست. از آن موقه خاله با من قهر است.
اما بعدا فهمیدم که قهر بهتر از دعواست.
آدم وقتی قهر می كند بعد آشتی می كند ولی اگر دعوا كند بعد كتك كاری می كند بعد خانومش می رود دادگاه شكایت می كند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می كند. تازه ازدواج هم آدم را مرد می كند، اما آدم با ازدواج مرد بشود خیلی بهتر است تا برود زندان که آیا مرد بشود یا نشود!

این بود انشای من ...

 

 



موضوعات مرتبط: اشعارطنز
[ چهار شنبه 29 آبان 1392 ] [ 4:47 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

داستان من و دل کندن از کفشهای قدیمی ام

 دلبسته ي کفشهایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نو جواني ام بودند

دلم نمي آمد دورشان بيندازم .هنوز همان ها را مي پوشيدم
اما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدند
قدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد
سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود

 

مي نشستم و زانوهایم را بغل مي گرفتم
و مي گفتم:چقدر همه چیز دردناک است
چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنيایم

مي نشستم و می گفتم : زندگیم بوي ملالت مي دهد و تکرار

 


.می نشستم و می گفتم:خوشبختي تنها يک دروغ قديمي است
می نشستم و به خاطر تنگی کفشهایم جایی نمیرفتم
قدم از قدم بر نمیداشتم .. می گفتم و می گفتم

 


......... پارسايي از کنارم رد شد
عجب ! پارسا پا برهنه بود و کفشی بر پا نداشت
مرا که ديد لبخندي زد و گفت: خوشبختي دروغ نيست
اما شايد تو خوشبخت نشوي زيرا خوشبختي خطر کردن است
و زيباترين خطر..... از دست دادن

 




تا تو به اين کفش هاي تنگ آويخته اي ....برایت دنيا کوچک است و زندگي ملال آور
.جرات کن و کفش تازه به پا کن.شجاع باش و باور کن که بزرگتر شده اي





رو به پارسا کردم ، پوزخندی زدم و گفتم
اگر راست مي گويي پس خودت چرا کفش تازه به پا نمي کني تا پا برهنه نباشي؟




پارسا فروتنانه خنديد و پاسخ داد :من مسافرم و تاوان هر سفرم کفشی بود
که هر بار که از سفر برگشتم تنگ شده بود و
پس هر بار دانستم که قدري بزرگتر شده ام




هزاران جاده را پيمودم و هزارها پاي افزار را دور انداختم
تا فهميدم بزرگ شدن بهايي دارد که بايد آن را پرداخت


حالا دیگر هيچ کفشی اندازه ي من نيست

 


وسعت زندگی هرکس به اندازه ی وسعت اندیشه ی اوست

 


سر تا پاي‌ خودم‌ را كه‌ خلاصه‌ مي‌كنم، مي‌شوم‌ قد يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌
كه‌ ممكن‌ بود يك‌ تكه‌ آجر باشد توي‌ ديوار يك‌ خانه
يا يك‌ قلوه‌ سنگ‌ روي‌ شانه‌ يك‌ كوه
يا مشتي‌ سنگ‌ريزه، ته‌ته‌ اقيانوس؛
يا حتي‌ خاك‌ يك‌ گلدان‌ باشد؛ خاك‌ همين‌ گلدان‌ پشت‌ پنجره


يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ ممكن‌ است‌ هيچ‌ وقت
هيچ‌ اسمي‌ نداشته‌ باشد و تا هميشه، خاك‌ باقي‌ بماند، فقط‌ خاك
اما حالا يك‌ كف‌ دست‌ خاك‌ وجود دارد كه‌ خدا به‌ او اجازه‌ داده‌ نفس‌ بكشد
ببیند، بشنود، بفهمد، جان‌ داشته‌ باشد.


يك‌ مشت‌ خاك‌ كه‌ اجازه‌ دارد عاشق‌ بشود،
انتخاب‌ كند، عوض‌ بشود، تغيير كند


واي، خداي‌ بزرگ! من‌ چقدر خوشبختم. من‌ همان‌ خاك‌ انتخاب‌ شده‌ هستم
همان‌ خاكي‌ كه‌ با بقيه‌ خاك‌ها فرق‌ مي‌كند


من‌ آن‌ خاكي‌ هستم‌ كه‌ خدا از نفسش‌ در آن‌ دميده
من‌ آن‌ خاك‌ قيمتي‌ام

که می خواهم تغییر کنم......... انتخاب‌ کنم
وای بر من اگر همین طور خاك‌ باقي‌ بمانم


الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..

بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم

پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم

زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم

 

 



موضوعات مرتبط: دانستنی ها
[ چهار شنبه 29 آبان 1392 ] [ 4:41 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نما متن59



موضوعات مرتبط: نما متن
[ چهار شنبه 29 آبان 1392 ] [ 3:38 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

روز مصيبت و اندوه

 امام رضا سلام الله علیه : :

مَن كانَ يَومُ عاشوراءَ يَومَ مُصيبَتِهِ و حُزنِهِ وبُكائِهِ ،

يَجعَلُ اللّهُ يَومَ القيامَةِ يَومَ فرحِهِ و سُرورِهِ

هر كه عاشورا روز مصيبت و اندوه و گريه اش باشد ،

خداوند روز قيامت را روز شادى و سرورش مى گرداند .

علل الشرائع : ص ۲۲۷ / دانشنامه امام حسین : ج10، ص 10 


• نکته های عاشورایی •
بزرگى مصيبت عاشورا
به امام صادق عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا ! چه طور روز عاشورا، روز ماتم و اندوه و بى تابى و گريه شد ؛ ولى روز رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و روز درگذشت فاطمه عليهاالسلام و روز شهادت امير مؤمنان عليه السلام و روز كشته شدن امام حسن عليه السلام با زهر ، چنين نشد؟ 
فرمود: «روز [شهادت] حسين عليه السلام ، مصيبتى بزرگ تر از ديگر روزها دارد. اين ، از آن روست كه اصحاب كسا ـ كه گرامى ترينِ مردمان در پيشگاه خداى متعال اند ـ، پنج تن بودند . وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله از ميان آنان رفت، امير مؤمنان، فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بودند و آنها براى مردم ، مايه تسليت و دل خوشى بودند . نيز هنگامى كه فاطمه عليهاالسلامدر گذشت، دلدارى و تسلّىِ مردم ، با امير مؤمنان و حسن و حسين عليهم السلام بود . همچنين زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام در گذشت، مردم با حسن عليه السلام و حسين عليه السلام ، آرامش و تسكين مى يافتند . نيز وقتى حسن عليه السلام در گذشت، حسين عليه السلام براى مردم، مايه دلدارى و تسلّى بود ؛ ولى زمانى كه حسين عليه السلام كشته شد، هيچ كس از اصحاب كسا باقى نبود كه مردم ، با او دلدارى و تسكين پيدا كنند. 
بنا بر اين، رفتن حسين عليه السلام ، به مثابه رفتن همه آنها بود، همان گونه كه بودن ايشان ، به مثابه بودن همه آنها بود. به اين جهت ، روز كشته شدن حسين عليه السلام ، بزرگ ترين مصيبت بود». 
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاریخ ج 10، ص 7


موضوعات مرتبط: پیرامون امام حسین
[ جمعه 24 آبان 1392 ] [ 1:29 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نما متن58

 



موضوعات مرتبط: نما متن
[ جمعه 24 آبان 1392 ] [ 12:51 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

چرا باید برای سرور وسالار شهیدان عزادارى کنیم؟

 

حكمت عزادارى

بى ترديد ، اظهار محبّت نسبت به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله از طريق سوگوارى براى سالار شهيدان ، همان طور كه اشاره شده ، پسنديده و در جهت بزرگداشت شعائر الهى است ؛ ليكن تأمّل در رواياتى كه توصيه و تأكيد بر تداوم اقامه ماتم بر سيّد الشهدا عليه السلام دارند ، ايجاب مى كند كه عزادارى براى ايشان ، دليلى بسيار فراتر از اظهار محبّت به اهل بيت عليهم السلام داشته باشد ؛ بلكه از نگاه سيّد بن طاووس ، اگر لزوم پيروى از فرمان قرآن و سنّت نيز نبود ، اظهار محبّت نسبت به اهل بيت عليهم السلام ايجاب مى كرد كه به دليل منزلت والايى كه امام حسين عليه السلام و يارانش به واسطه شهادتْ بِدان دست يافتند ، اظهار مسرّت و شادمانى كنيم . ۱ بنا بر اين ، بايد ديد حكمتِ آن همه تأكيد بر عزادارى و گريه براى ابا عبد اللّه عليه السلام چيست ؟ حكمت شهادت او، هر چه باشد ، حكمت عزادارى براى او نيز هست .

حكمت شهادت امام حسين عليه السلام

اصلى ترين علّت قيام و شهادت امام حسين عليه السلام ، مبارزه با نادانى است. بر پايه آنچه بسيارى از منابع معتبر ، در اين باره، از امام صادق عليه السلام گزارش كرده اند ، ايشان ، در دعايش به درگاه خداوند مى گويد :

وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وَحَيرَةِ الضَّلالَةِ . ۱ و خونش را به خاطر تو بذل كرد تا بندگانت را از نادانى و سرگردانىِ گم راهى ، بيرون آورد

همه آنچه در تبيين هدف قيام و حكمت شهادت امام حسين عليه السلام بيان شد ، در تعبير «جهل زدايى» خلاصه شده است . جهل زدايى ، نه تنها هدف قيام سيّد الشهدا عليه السلام ، بلكه هدف بعثت خاتم الأنبيا صلى الله عليه و آله و نزول قرآن است : بر اين اساس ، اصلى ترين كار انبيا و اولياى الهى ، ريشه كن كردن بيمارى جهل از جامعه است ؛ زيرا تا اين بيمارى علاج نگردد ، نمى توان انتظار داشت كه ارزش هاى دينى بر جامعه ، حاكم گردد . امام حسين عليه السلام نيز براى تحقّق اين آرمان بلند ، خون پاك خود را در راه خدا اهدا كرد و بدين سان ، اصلى ترين دليل پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام براى «زنده نگه داشتن مكتب شهادت ، به وسيله عزادارى بر امام حسين عليه السلام » نيز جهل زدايى از جامعه اسلامى است و تا درمان كامل اين بيمارى خطرناك اجتماعى و استقرار حاكميت مطلق ارزش هاى اسلامى در جهان ، تداوم اين مكتب ، ضرورت دارد .

1. تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۱۱۳ ح ۲۰۱ ، مصباح المتهجد : ص ۷۸۸ .

 

1. ر . ك : الملهوف : ص ۸۳ .



موضوعات مرتبط: پیرامون امام حسین
[ پنج شنبه 16 آبان 1392 ] [ 11:36 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

پندهاي بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام)

 رسول اکرم (ص) : ده سنت را پدرتان ابراهیم بیاد گار گذاشته : پنج تا در سر و پنج تا در تن.در

سر : مسواك و مضمضه و استنشاق ( شستن بینی) و کوتاه کردن شارب.و بلند گذاشتن ریشو

در تن ختنه . نوره کشیدن . تطهیر مخرج . زایل کردن موي زیر بغل. و گرفتن ناخن.

نصایح صفحه 305

مولا علی(ع) : دو چیز است که قدر و قیمتشان را نمیشناسند مگر کسیکه آن دو را از دست

داده باشد ، یکی جوانی و دیگري تندرستی و عافیت است. الحدیث جلد 1 صفحه 329

مولا علی(ع) : آنکس که محبت انواع مختلف غذاها را در دل مینشاند ، میوه هاي

گوناگون بیماریها را از آن می چیند. الحدیث جلد 1 صفحه 329

علی(ع) میفرماید : کسیکه در خوردن غذا پاکیزگی را مراعات میکند ، غذا را به خوبی

میجود ، با داشتن اشتها از طعام دست میکشد ، و تخلیه روده را موقعی که آماده میشود به

تعویق نمیاندازد ، شایسته است همیشه سالم باشد و جز به مرض موت دچار بیماري دیگري

نشود. الحدیث جلد 1 صفحه 330

امیرالمومنین (ع) فرموده : پرخوري و پرخوابی باعث فساد و تباهی مزاج و مایه جلب

عوارض زیان بار است. الحدیث جلد 1 صفحه 330

رسول اکرم (ص) فرموده است : کسیکه میخواهد در این جهان ناپایدار باقی بماند و با عمر

طبیعی زیست کند چند نکته را مراعات نماید : هر روز صبح به قدر کافی غذا بخورد و کفشی

بپوشد که پا را نزند و با آن به راحتیراه برود ، لباس سبک در بر کند که خسته نشود ، و عمل

جنسی را تقلیل دهد و کمتر با زنان بیا میزد. الحدیث جلد 1 صفحه 331



موضوعات مرتبط: پندهاي بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام)
[ جمعه 10 آبان 1392 ] [ 4:48 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

داستانک

طرح هدف مند منصور خلیفه دوم عباس
 

داستان از این قراره که منصور دوانیقی خلیفه دوم عباسی بعد  از انتقال پایتخت به بغداد تصمیم گرفت برای دفاع از این شهر دور اونو دیوار بکشه .  اما دلش نمی خواست پول ساختن دیوارو از جیب خودش بده . بنابر این تصمیم خاصی اتخاذ کرد . اون در شهر اعلام کرد که قراره سرشماری بشه و هر کس به تعداد اعضای  خانواده یک سکه نقره دریافت خواهد کرد . مردم که هم طمع کار شده بودند و هم از بس به اعوامل خلیفه مالیات داده بودند خسته شده بودند...

وقتی مامور ثبت میومد ، اعضای خانواده رو زیاد میگفتند. مثلا اونی که اعضای خانوادش 4 نفر بودند تعداد رو 8 نفر میگفت و 8 سکه نقره میگرفت .  و مامور ثبت بعد از دادن 8 سکه نقره  ، یه پلاک رو سر در خونه نصب میکرد و تعداد اعضای خانواده رو روی اون حک میکردند . خلاصه بعد از اتمام سر شماری مردم سخت خوشحال بودند که سر منصورو کلاه گذاشتن . اما بلافاصله بعد از اتمام سر شماری خلیفه حکمی صادر کرد که : به منظور حفظ مملکت و دفاع از کیان کشور و ایجاد امنیت ما خلیفه مسلمین تصمیم گرفتیم که بر گرداگرد شهر دیوار بکشیم . بنابر این هر یک از سکنه شهر میبایست برای تامین امنیت یک سکه طلا پرداخت نماید .  بیچاره مردم شهر تازه فهمیدند چه خبره. حالا اونی که تعداد اعضای خانواده رو زیاد گفته بود و یک سکه نقره گرفته بود بایستی به ازای اون یه نفر یه سکه طلا که قیمتش بیشتر از سکه نقره بود می پرداختند .

  



موضوعات مرتبط: داستانک
[ چهار شنبه 8 آبان 1392 ] [ 11:19 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعرطنز( خدا رحم کند)

خدا رحم کند 

همسرم  رفتـــــه به بازار خــــــــدا رحم کند

با پری چهـــــره و گلــــــنار خدا رحــــم کند

قصد دارند که یک چکمـــــه  و کیفی بخـرند

هم چنین مانتــــو و شلـــوار خدا رحـــــم کند

صحبت از قـوری و بشقــاب خــریدن هم بود

با همین یک شــــی و صنار خــــدا رحـم کند

رنـگم از استرس و دلنــــــــگرانی شده است

بدتــــر از این گـــــچ دیوار خدا رحــــــم کند

هرزمان حرف خرید است تو گویی که جهان

می شود بر سرم آوار  خــــدا رحــــــــم کند

واقعــــا سخت گرفــــــتارم و ای کاش به این

واقـــــعا سخــت گرفتار خـــــدا رحـــــم کند

تا به امروز دو تا سکتـــــه ی ناقــــص دارم

به من و قلب من این بار خــــــدا رحــــم کند

قرض از چار طــــــرف بر سر من می بارد

شـــــده بد جور تلـــــــنبار  خــــــدا رحم کند

زندگــــی بار گرانــــی است کمر می شکــند

 کـــمر بنــــده هم انگار ... خدا رحــــــم کند

من به یک جمــــــع بدهـــــکارم و انشا ء الله

که به آن جمع طلـــــــــبکار خـــــدا رحم کند

 

سراینده : مصطفی مشایخی 

 



موضوعات مرتبط: اشعارطنز
[ چهار شنبه 8 آبان 1392 ] [ 11:6 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

زیبا، جالب و پندآموز

[ چهار شنبه 8 آبان 1392 ] [ 10:55 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

15 جمله شگفت انگیز از دکتر وین دایر برای اول صبح شما

 

وین والتر دایر (Wayne Walter Dyer) در ۱۰ مه، ۱۹۴۰ در شهر دترویت از توابع ایالت میشیگان، ایالات متحده به دنیا آمد. او یک عارف، روانکاو، نویسنده و سخنران است. کتاب قلمرو اشتباهات شما (با عنوان "چگونه شخصیت سالم‌تر بیابیم؟" در ترجمه فارسی) در سال ۱۹۷۶ در حدود ۳۰ میلیون نسخه فروخت و جزو یکی از بالاترین فروش کتاب‌ها در تاریخ شد. دایر در سال ۱۹۸۷ به عنوان بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد.

این شما و این جملات پر انرژی او برای آغاز یک روز تازه:

دنیا مانند پژواك اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: "سهم منو بده..." دنیا مانند پژواكی كه از كوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: "سهم منو بده..." و تو در كشمكش با دنیا
دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."
دنیا هم بتو خواهد گفت: "چه خدمتی برایتان انجام دهم؟..."


هر كس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به كسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خود
خواهد دید، چرا كه هركس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.


به هر كاری كه دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید،
زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.


درستكارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند،
حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.



تنها راه تغییر عادتها، تكرار رفتارهای تازه است.



اگر شخصیت خود را با فعالیت‌های شغلی خویش می‌سنجید،
پس غیرواقعی نیست اگر بگویید وقتی كار نمی‌كنید فاقد شخصیت هستید.



برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را
در وجود خود شناسایی و ریشه كن كنید.



از مهم ترین كارهایی كه به عنوان یك آدم بزرگ می توانید انجام دهید
اینست كه گهگاه به شادمانی دوران كودكی برگردید.




اگر مختارید كه بین حق به جانب بودن و مهربانی یكی را انتخاب كنید، مهربانی را انتخاب كنید.



دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو.



انتخاب با توست، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
یا بگوئی : خدا به خیر کنه، صبح شده ...



به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست آنها ناراحت شده اید
احساس محبت نمایید. هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید.
عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.



عشقم نثار کسیست که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده ‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم. در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی میکنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.



آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند، از این حقیقت غافلند که با
صرف نیروی خود در این زمینه، خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.



الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم
بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که
بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.


 



موضوعات مرتبط: در محضر بزرگان
[ چهار شنبه 8 آبان 1392 ] [ 10:47 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نمامتن57

 



موضوعات مرتبط: نما متن
[ چهار شنبه 8 آبان 1392 ] [ 4:44 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

شعرطنزبخت من

چمن بخت مرا گاو چريد از دو سه جا

 رخت اقبال مرا موش جويد از دو سه جا

تانكر زندگي ام از دو سه جا سوراخ است 

هرچه در آن پدرم ريخت، چكيد از دو سه جا

عنكبوت آمد و آن قدر مرا مفلس ديد 

كه در اين جيب كتم تار تنيد از دو سه جا

گير دادم به ترنجي كه هلويي رد شد 

چاقوي عشق مرا دست بريد از دو سه جا

زن گرفتم، فك و فاميل زنم مي گفتند 

چوب در پاچه اين مرد چپيد از دو سه جا

آن چنان از رقم مهريه اش ترسيدم 

كه سر عقد مرا برق پريد از دو سه جا

زندگي بشكه كودي است كه رويش عسل است

 به كما رفت هر آن كس كه چشيد از دو سه جا

من از اول به كما رفتم و چون برگشتم

 ديدم آيينه بختم تركيد از دو سه جا

كم كمك زير سرم از دو سه جا گشت بلند

 كك به تنبان من افتاد و جهيد از دو سه جا

 

پشه بند هوسم پاره شد و ناغافل

 پشه اي رند مرا سير گزيد از دو سه جا

چون كه فهميد زنم با عصبانيت رفت 

سيم فولادي و ساطور خريد از دو سه جا

سپس اين گونه مرا با هيجان نصف نمود 

دست و پاهاي مرا بست و كشيد از دو سه جا

زندگي مثل زليخا به من از پشت رسيد

 نه يقه، پاچه شلوار دريد از دو سه جا

من از آن بدو تولد كه شمردم، ديدم 

بخت بي حاصل ما خير نديد از دو سه جا

صد و يك جور بلا آمد و هي خورد به ما

 دو سه جو شانس به ماها نرسيد ازدو سه جا!

 شاعر:شروین سلیمانی



موضوعات مرتبط: اشعارطنزشعر
[ چهار شنبه 1 آبان 1392 ] [ 3:49 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

نما متن56

 



موضوعات مرتبط: نما متن
[ چهار شنبه 1 آبان 1392 ] [ 3:32 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

پندهاي بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام)7

حضرت علی(ع) :

سه چیز حافظه را قوي کند و بلغم را برطرف نماید :

مسواك روزه تلاوتقرآن. کتاب نصایح باب سوم پندهاي سه گانه مولا علی(ع)

مولا علی(ع) :
به فرزندش امام حسن (ع) :فرمود : میخواهی چهار عمل به تو بیاموزم که از
دکتر بی نیاز شوي؟ عرضکرد : آري.مولا علی فرمودند :
1-جز با گرسنگی سر سفره نشین
(یعنی تا گرسنه نشدي بر سر سفره غذا حاضر نشو)
2-.جز با میل بر نخیز (یعنی وقتی که هنوز
به خوردن غذا میل داري از سر سفره غذا بلند شو)
 
3-.غذا را خوب بجو
4-. پیش از خواب غذاي
حاجت کن (یعنی به توالت برو) . با رعایت این چهار دستور احتیاجی به طبیب پیدا
نخواهی کرد. کتاب نصایح صفحه 185
امام صادق (ع) :
راجع به خوردن تره از حضرت صادق (ع) سوال شد : فرمودند : بخور که
چهار خاصیت دارد : بوي دهان را بر طرف کند . باد را از بین ببرد . بواسیر را رفع کند . و هرکهمرتب بخورد دچار خوره نشود. کتاب نصایح صفحه 193 حدیث 148
امام صادق (ع) :
هیچ چیز براي قلب مومن ضررش از پرخوري بیشتر نیستزیرا پرخوري دو
چیز را به دنبال دارد یکی اینکه قلب را سخت و قسی میکند و دیگر آنکه شهوت انسان راتحریک میکند. مستدرك الوسائلجلد 3 صفحه 80
پیغمبر (ص) :در سفارشهایی که به علی(ع) کرده میفرماید :
اي علی! پنج چیز دل را می
میراند : زیاد خوردن . زیاد خوابیدن . زیاد خندیدن . غصه فراوان . و حرام خوردن که ایمان را
دور میکند. نصایح صفحه219

 

 



موضوعات مرتبط: پندهاي بهداشت و سلامت از زبان معصومین (علیهم السلام)
[ چهار شنبه 1 آبان 1392 ] [ 3:1 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]