شعر طنز(بانک ها)
(( بانک ها ))
بانک هـاهرجا که بـاشد پول پـارو می کنند /تـوی هـر آشفتـه بـازاری تکـاپـو می کنند
تـا بـه دست آرنـد از بــازار سود ِ بیشتر/اسکناس سبز را این روی و آن رو می کنند
دیـده می بـنـدنـد بـر آسیـب هـای ِ آشـنـا/خـویش را بـا جای پای پول همسو می کننـد
هـرچه دردست خلایـق بـود ، از پول و پله/مثل بـرق و باد ، از این دست جارومی کنند
پول های بی زبان را با زبان چرب و نرم /ازتومی گیرند و در صندوق ِ نـُه تو می کنند
من نمی دانـم چـرا از پـول دادن عـاجزنـد /لیک هـنگـام گـرفتن سحـر و جـادو می کننـد
چون یکی وامی گرفت وقسط آن را دیرداد/آبـروریـزانـه جـنجـال و هـیـاهــو مـی کننـد
گـر نیـفـتـد ایـن سلاح کهنـه تیرش کـارگـر/پیش قـاضـی آدم بـیـچـاره را سـو مـی کننـ/
کنـد کاری هـایشان هم قصه ای دارد دراز /مشتری ها این هنر را خوب واگو می کنند
گـاهـگـاهی هـم بـه تعبیـر بـزرگـان سخـن/بـر خـلاف عـادت خـود ، کـار وارو مـی کننـد
وام را میلیـاردی هم بـی ضمانت می دهنـد/یـا وثیقـه ، مـلکی از پشت ابـرقــو مـی کننـد
می شوداین وامها همواره مشکوک الوصول/لاجـرم بـا صفـرهـای ِ پـوچ تـر خو می کنند
تا نگردد بانک ، از بی اعتباری ورشکست/پیش یک هـمکـار دیگر سفتـه جیرو می کنند
من نمیدانم که آنان با مشام ِ کندشان/پول ِ سرگردان ِ ما را از کجا بو می کنند
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعارطنزشعر