اندراحوالات شيخنا حميد حاجي بابايي / ابوالتكاذيب!
محمدمهدي حاجيپروانه - تهرانامروز : آن زاده همدان، آن يگانه دوران، آن وزير 52 ساله، آن كه نام خانوادگياش از جنس عمو و عمه و خاله، آن كشنده بر نقصهاي آموزش كشور، ماله! آن دوستدار ميكروفون، آن كه از وقتي آمده معلمان همينجور ميگيرند اضافه حقوق و مرخصي و بُن.آن كه هزاران حرف دارد در سينه، آن وزير جنجالي كابينه.
آن همه جور شايعه و خبر را تكذيب كننده از بيخ، آن حكايتش با شايعهها حكايت آهن و ميخ، آن وزير همه فن حريف، آن نامش به يادآورنده مدرسه و كلاس و كيف. آنم سرمربي به تيم آموزش و پرورش،آن كه دوستدارد بدهد هرموضوعي را كش. آن آوازهاش از رود آمازون تا رود يانگ تسه، آن مبدع سيستم 3-3 - 6.
آن دوستدارش از معلمان حق التحرير تا نيروهاي مازاد، آن دارنده دكتراي الهيات از دانشگاه آزاد، آن كه يك نقل قول جنجالي هست از او در هرجايي، شيخنا و مولانا «حميدرضا حاجيبابايي» يكه تاز كاروان بود و قافله آموزش و پرورش را ساربان هميشه از كارش خشنود و برتارهر مصاحبهاي پود.
گويند كه هيچ مصاحبهاي نبود مگر آنكه شيخنا در آن مصاحبه بود و در معيت مريدان داد سخن ميراند و فيتيله پيچ سوالات را ميتاباند. گويند كه عمرش به دو نيم شد. نيمي بر صندلي مجلس در ادوار پنجم. ششم و هفتم و هشتم بشد و نيم ديگر بر مسند صدارت آموزش و پرورش در دولت دهم. و شيخنا براي جلوس بر كرسي صدارت، هماره گزينهاي «نشان كرده» بود. اما چه سود كه گزينه اول، هميشه شخص ديگري بود و چون نظر نمايندگان با گزينه اول نبود، شيخنا بر كرسي كفالت وزارت جلوس مينمود تا بالاخره هماي سعادت بر شانههايش جلوس كرد و حاجي بابايي را وارد وزارتخانه و از كرامات شيخنا همين بس كه بدون عكس با شورت ورزشي، در قامت نماينده همدان، كاري كرد كه تيم فوتبال پاس تهران،به طرفه العيني و بدون هيچ درد و خونريزي، همراه با دفتر و دستك و چمدان، يكهويي هبه شد به همدان!
و شيخنا را كرامتي ويژه بود و آن از اين قرار است كه روزي حلقه مريدان گرداگرد شيخنا جمع و مريدان همچون پروانه و او به سان شمع، كه يكي از مريدان را ندابرآمد: «يا شيخ! گويند كه مدارس را دانشآموزاني معتاد باشد» كه شيخنا فرمود: «تكذيب ميكنم». مريدي ديگر معروض داشت: «شيخنا و تنبيه در مدارس را چه سان باشد؟» و شيخنا باز فرمود: «تكذيب ميكنم». مريد سيّم را فرياد آمد كه: «يا شيخ! پس چه باشد؟» و شيخنا باز فرمود: «تكذيب ميكنم». و از اين مداومت بر اين ورد، مريدان را چنان حالي خوش دست داد كه از خود بيخود گشتند و فريادها برآوردند و نعرهها بركشيدند و «تكذيب ميكنم» گويان سر به بيابان گذاشتند و كس آنان را نديد تا ابدالدهر.
محمدمهدي حاجيپروانه - تهرانامروز : آن زاده همدان، آن يگانه دوران، آن وزير 52 ساله، آن كه نام خانوادگياش از جنس عمو و عمه و خاله، آن كشنده بر نقصهاي آموزش كشور، ماله! آن دوستدار ميكروفون، آن كه از وقتي آمده معلمان همينجور ميگيرند اضافه حقوق و مرخصي و بُن.آن كه هزاران حرف دارد در سينه، آن وزير جنجالي كابينه.
آن همه جور شايعه و خبر را تكذيب كننده از بيخ، آن حكايتش با شايعهها حكايت آهن و ميخ، آن وزير همه فن حريف، آن نامش به يادآورنده مدرسه و كلاس و كيف. آنم سرمربي به تيم آموزش و پرورش،آن كه دوستدارد بدهد هرموضوعي را كش. آن آوازهاش از رود آمازون تا رود يانگ تسه، آن مبدع سيستم 3-3 - 6.
آن دوستدارش از معلمان حق التحرير تا نيروهاي مازاد، آن دارنده دكتراي الهيات از دانشگاه آزاد، آن كه يك نقل قول جنجالي هست از او در هرجايي، شيخنا و مولانا «حميدرضا حاجيبابايي» يكه تاز كاروان بود و قافله آموزش و پرورش را ساربان هميشه از كارش خشنود و برتارهر مصاحبهاي پود.
گويند كه هيچ مصاحبهاي نبود مگر آنكه شيخنا در آن مصاحبه بود و در معيت مريدان داد سخن ميراند و فيتيله پيچ سوالات را ميتاباند. گويند كه عمرش به دو نيم شد. نيمي بر صندلي مجلس در ادوار پنجم. ششم و هفتم و هشتم بشد و نيم ديگر بر مسند صدارت آموزش و پرورش در دولت دهم. و شيخنا براي جلوس بر كرسي صدارت، هماره گزينهاي «نشان كرده» بود. اما چه سود كه گزينه اول، هميشه شخص ديگري بود و چون نظر نمايندگان با گزينه اول نبود، شيخنا بر كرسي كفالت وزارت جلوس مينمود تا بالاخره هماي سعادت بر شانههايش جلوس كرد و حاجي بابايي را وارد وزارتخانه و از كرامات شيخنا همين بس كه بدون عكس با شورت ورزشي، در قامت نماينده همدان، كاري كرد كه تيم فوتبال پاس تهران،به طرفه العيني و بدون هيچ درد و خونريزي، همراه با دفتر و دستك و چمدان، يكهويي هبه شد به همدان!
و شيخنا را كرامتي ويژه بود و آن از اين قرار است كه روزي حلقه مريدان گرداگرد شيخنا جمع و مريدان همچون پروانه و او به سان شمع، كه يكي از مريدان را ندابرآمد: «يا شيخ! گويند كه مدارس را دانشآموزاني معتاد باشد» كه شيخنا فرمود: «تكذيب ميكنم». مريدي ديگر معروض داشت: «شيخنا و تنبيه در مدارس را چه سان باشد؟» و شيخنا باز فرمود: «تكذيب ميكنم». مريد سيّم را فرياد آمد كه: «يا شيخ! پس چه باشد؟» و شيخنا باز فرمود: «تكذيب ميكنم». و از اين مداومت بر اين ورد، مريدان را چنان حالي خوش دست داد كه از خود بيخود گشتند و فريادها برآوردند و نعرهها بركشيدند و «تكذيب ميكنم» گويان سر به بيابان گذاشتند و كس آنان را نديد تا ابدالدهر.
آن همه جور شايعه و خبر را تكذيب كننده از بيخ، آن حكايتش با شايعهها حكايت آهن و ميخ، آن وزير همه فن حريف، آن نامش به يادآورنده مدرسه و كلاس و كيف. آنم سرمربي به تيم آموزش و پرورش،آن كه دوستدارد بدهد هرموضوعي را كش. آن آوازهاش از رود آمازون تا رود يانگ تسه، آن مبدع سيستم 3-3 - 6.
آن دوستدارش از معلمان حق التحرير تا نيروهاي مازاد، آن دارنده دكتراي الهيات از دانشگاه آزاد، آن كه يك نقل قول جنجالي هست از او در هرجايي، شيخنا و مولانا «حميدرضا حاجيبابايي» يكه تاز كاروان بود و قافله آموزش و پرورش را ساربان هميشه از كارش خشنود و برتارهر مصاحبهاي پود.
گويند كه هيچ مصاحبهاي نبود مگر آنكه شيخنا در آن مصاحبه بود و در معيت مريدان داد سخن ميراند و فيتيله پيچ سوالات را ميتاباند. گويند كه عمرش به دو نيم شد. نيمي بر صندلي مجلس در ادوار پنجم. ششم و هفتم و هشتم بشد و نيم ديگر بر مسند صدارت آموزش و پرورش در دولت دهم. و شيخنا براي جلوس بر كرسي صدارت، هماره گزينهاي «نشان كرده» بود. اما چه سود كه گزينه اول، هميشه شخص ديگري بود و چون نظر نمايندگان با گزينه اول نبود، شيخنا بر كرسي كفالت وزارت جلوس مينمود تا بالاخره هماي سعادت بر شانههايش جلوس كرد و حاجي بابايي را وارد وزارتخانه و از كرامات شيخنا همين بس كه بدون عكس با شورت ورزشي، در قامت نماينده همدان، كاري كرد كه تيم فوتبال پاس تهران،به طرفه العيني و بدون هيچ درد و خونريزي، همراه با دفتر و دستك و چمدان، يكهويي هبه شد به همدان!
و شيخنا را كرامتي ويژه بود و آن از اين قرار است كه روزي حلقه مريدان گرداگرد شيخنا جمع و مريدان همچون پروانه و او به سان شمع، كه يكي از مريدان را ندابرآمد: «يا شيخ! گويند كه مدارس را دانشآموزاني معتاد باشد» كه شيخنا فرمود: «تكذيب ميكنم». مريدي ديگر معروض داشت: «شيخنا و تنبيه در مدارس را چه سان باشد؟» و شيخنا باز فرمود: «تكذيب ميكنم». مريد سيّم را فرياد آمد كه: «يا شيخ! پس چه باشد؟» و شيخنا باز فرمود: «تكذيب ميكنم». و از اين مداومت بر اين ورد، مريدان را چنان حالي خوش دست داد كه از خود بيخود گشتند و فريادها برآوردند و نعرهها بركشيدند و «تكذيب ميكنم» گويان سر به بيابان گذاشتند و كس آنان را نديد تا ابدالدهر.
نظرات شما عزیزان:
[ چهار شنبه 19 بهمن 1390
] [ 11:34 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ][ ]