بالاترین نعمت…
در دیدگاه مولانا، عشق همیشه از دو سو جریان دارد و اگر یکطرفه باشد، دیگر عشق نیست؛ و مشکل از جای دیگریست. او بارها در مثنوی و همینطور غزلیات خود با تیکه بر مثالهای محتلف بر این مسئله تاکید میکند.
که نه معشوقش بُوَد جویای او
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب هم جوید به عالم تشنگان
در ابتدای دفتر سوم مثنوی، مولانا داستانی تامل برانگیز در این مفهوم نقل میکند که خواندنش خالی از لطف نیست. مردی شب و روز به درگاه خداوند راز و نیاز میکند و چون مدتها میگذرد و «پاسخی» از خدا نمیشنود، شیطان او را به شک میاندازد که شاید خدا هیچ توجهی به این همه دعای تو ندارد، وگرنه این همه «الله» گفتن تو را، «لبیکی» میبود.
آن یکی الله میگفتی شبی/تا که شیرین میشد از ذکرش لبی
گفت شیطان: آخر ای بسیار گو!/این همه الله را لبیک کو؟
مینیاید یک جواب از پیش تخت/چند الله میزنی با روی سخت؟
مرد سادهدل، دل شکسته میشود و سر بر روی زمین میگذارد. در خواب، خضر را میبیند و خضر دلیل دلآزردگی وی را جویا میشود، و مرد میگوید که «الله» گفتنش را «لبیکی» از سوی پروردگار نیست.
او شکسته دل شد و بنــهاد سر/دید در خواب او خَضِر را در خُضَر
گفت: هین! از ذکر چون واماندهای؟/چون پشیمانی از آن کش خواندهای؟
گفت: لبیکم نمیآید جواب/زان همی ترسم که باشم ردّ باب…
و خضر به او میگوید که همان «الله» گفتن تو، خود همان «لبیکی» است که انتظارش را داری، و همان راز و نیاز تو به درگاه خدا، خود دلیل توجه خداوند به توست. این آشفتگی و کشش به درگاه خدا، خود هدیهای از خداست برای تو و هم او بوده که خواسته تا تو را به سوی خویش بکشد…
گفت: آن الله تو، لبیک ماست/وان نیاز و درد و سوزت پیک ماست
حیلهها و چارهجوییهای تو/جذب ما بود و گشاد این پای تو
ترس و عشق تو، کمند لطف ماست/زیر هر یاربّ تو، لبیکهاست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست/زانکه یارب گفتنش دستور نیست
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: مناجات ونیایش